حس اون آدمى رو دارم كه تصادف كرده بلند ميشه و گرد و خاک لباسشو ميتكونه به همه لبخند ميزنه و ميگه خوبم بابا چيزى نیست بعدش دو قدم که راه ميره يهو میفته و ميميره و همه چی تموم میشه