پارت هفتاد هشت غریبه آشنا
#پارت_هفتاد_هشت #غریبه_آشنا
بکهیون:
تو اتاقم داشتم روی متن یه اهنگ کار میکردم،ئونسو هم نشسته بود پیشم زل زده بود بهم....
+خانم کوچولو اینطوری نگا نکن
-چرا
+تمرکزم بهم میریزه
-عههه گفتی حرف نزن حرف نزدم دیگه،ایندفه نگات هم نکنم،یهو بگو پاشو برو بیرون دیگه
+نه عزیز دلم خب حواسم میاد سمت تو همش میخوام بیام پیشت ولی کار دارم واسه همین میگم،اصن پاشو بیا بشین پیشم،صندلی رو بیار بیا
-آخخ جونن باشهه
صندلی رو اورد چسبوندمش به صندلی خودم
+خب حالا بشین
نشست،اولش یکم نگام کرد،بعد سرشو تکیه داد به بازوم،یکم گذشت انگشتش رو کرد تو لپم
-عههه چقد لپت نرمه بکهیوننننن
+شیطونی نکن کوچولو قشنگمم
-ببخشید ببخشید باشه
الان یکم بیشتر میتونستم تمرکز کنم...هرچی بهم نزدیک تر باشه بهتره برام...
-خو بکییی حوصلم سر رفت کار نکن بیا باهم حرف بزنیم
+نمیشه دورت بگردم
-عههه باشه
یه برگه سفید با چندتا مداد دادم بهش
+بیا توام یه چیزی بکش یا بنویس
برگه رو گرفت مشغول کشیدن شد،منم ادامه دادم،چند دقیقه ای یه بار نگاش میکردم،سرشو از رو برگه برمیداشت نگام میکرد یه لیخند بزرگی میزد کاغذشو هم نمیزاشت ببینم
+میشه ببینم چی میکشی
-نه نه
+بده ببینم میگم
بردش پشت کمرش
-نه
حمله کردم سمتش ک بگیرمش
-وایسا وایسا خودم نشونت میدم
+خب ببینم
نقاشیشو آورد جلو چشمام شد چهارتا
+این چیهه
-تویی دیگه
+من این شکلی امممم آخههه
-اره خب شییه نگا ب قسمت دماغش بنداز
+اصلنننن این من نیستم
-واقعا شبیهته
+اصن بده نمیخوام نقاشی بکشی
-نمیدم
+بده میگم
-جیغ میزنم هاااا
در باز شد و سوهو با عجله اومد داخل
سوهو:بکهیون بیا ک بدبخت شدیم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
بکهیون:
تو اتاقم داشتم روی متن یه اهنگ کار میکردم،ئونسو هم نشسته بود پیشم زل زده بود بهم....
+خانم کوچولو اینطوری نگا نکن
-چرا
+تمرکزم بهم میریزه
-عههه گفتی حرف نزن حرف نزدم دیگه،ایندفه نگات هم نکنم،یهو بگو پاشو برو بیرون دیگه
+نه عزیز دلم خب حواسم میاد سمت تو همش میخوام بیام پیشت ولی کار دارم واسه همین میگم،اصن پاشو بیا بشین پیشم،صندلی رو بیار بیا
-آخخ جونن باشهه
صندلی رو اورد چسبوندمش به صندلی خودم
+خب حالا بشین
نشست،اولش یکم نگام کرد،بعد سرشو تکیه داد به بازوم،یکم گذشت انگشتش رو کرد تو لپم
-عههه چقد لپت نرمه بکهیوننننن
+شیطونی نکن کوچولو قشنگمم
-ببخشید ببخشید باشه
الان یکم بیشتر میتونستم تمرکز کنم...هرچی بهم نزدیک تر باشه بهتره برام...
-خو بکییی حوصلم سر رفت کار نکن بیا باهم حرف بزنیم
+نمیشه دورت بگردم
-عههه باشه
یه برگه سفید با چندتا مداد دادم بهش
+بیا توام یه چیزی بکش یا بنویس
برگه رو گرفت مشغول کشیدن شد،منم ادامه دادم،چند دقیقه ای یه بار نگاش میکردم،سرشو از رو برگه برمیداشت نگام میکرد یه لیخند بزرگی میزد کاغذشو هم نمیزاشت ببینم
+میشه ببینم چی میکشی
-نه نه
+بده ببینم میگم
بردش پشت کمرش
-نه
حمله کردم سمتش ک بگیرمش
-وایسا وایسا خودم نشونت میدم
+خب ببینم
نقاشیشو آورد جلو چشمام شد چهارتا
+این چیهه
-تویی دیگه
+من این شکلی امممم آخههه
-اره خب شییه نگا ب قسمت دماغش بنداز
+اصلنننن این من نیستم
-واقعا شبیهته
+اصن بده نمیخوام نقاشی بکشی
-نمیدم
+بده میگم
-جیغ میزنم هاااا
در باز شد و سوهو با عجله اومد داخل
سوهو:بکهیون بیا ک بدبخت شدیم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
۱۷.۸k
۱۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.