ارزو پارت ۳
ارزو پارت ۳
ا.ت ویو
دیدم که همه جا تاریکه)از جون من چی میخواین بزارین برم!(داد و گریه )
یهو یکی اومد رو صندلی رو به روم نشست تا یکم نگاش کردم دیدم همون مرتیکس
_بزار برم (گریه)
چی؟؟ بزارم بری که بعد مارو لو بدی؟؟
_ن.نهه لو نمیدم بزارین برم😭
تو تا آخر عمرت اینجا میمونی
تا این حرفو شنیدم حالم خیلی بعد شد انگار میخواستم بیهوش شم یعنی چی من تا آخر عمرم اینجام؟؟
(ولی ا.ت دست بردار نبود و دوباره بلند گفت
بزار برممم(داد خیلییی بلند)
هان دستشو گذاشت رو بغل صندلی و بهم نزدیک شد
تو که نمیخوای بمیری یا بلایی سرت بیاد؟؟
_معلومه که نه
پس دیگه تکرار نشه وگرنه بلایی سرت میارم!
_ب...باشه
اسمت چیه
_ک..کیم ا.ت
سون جهههه
&بله آقا
_ا.ت رو ببر تو اتاقش
بعد اون پسره اومد دستمو گرفت ت و بردم تو اتاق
وای خدایا یعنی چی بلایی سرم بیاد یعنی میخواد چیکار کنه؟؟؟کسی نیست که نجاتم بده؟دوربین هارو چک نکردن؟؟شاید چک کردن و فردا بیان دنبالم
تو همین فکرها بودم که اون مرتیکه اومد تو
چرا هنوز نخوابیدی؟؟
_ا..الان میخوابم
بخواب که فردا خیلی باهات کار دارم
سریع از اتاق رفت بیرون در رو هم قفل کرد
(ویو جیسونگ)
حالا با اون دختره چیکار کنم؟؟اون باید تاوان اون زبون ریختنش و بده
عذاب واقعی رو بذاره بهت نشون بدم ا.ت آماده باش (خنده شیطانی)
فلش بک به صبح
ا.ت ویو
هنوز چشمامو باز نکرده بودم خدا خدا میکردم که خواب بوده باشه
ولی تا چشامو باز کردم دیدم خواب نبود خیلی ترسیدم
فکرم تو این بود که میخواد باهام چیکار کنه ؟؟؟
ا.ت با خودش میگفت باید راه فرار پیدا کنم
یه دفعه سون جه اومد تو اتاق
&ا.ت آقا گفتن که بهت چند تا قانون بگم
_ب...باشه
&قانون اول:فکر فرار به سرت نزنه چون بد برات تموم میشه
قانون دوم : داد نکش
قانون سوم : باید به حرفهای آقا گوش کنی
_ب..باشه
ویو جیسونگ
بالاخره صبح شد حالا باید بهت یه عذاب خوب رو نشون بدم (ا.ت بدبختی بدبخت🤧)
اول چند تا کارع نیمه تموم رو انجام بدم بعد به حساب اون ا.ت میرسم
جیسونگ بدو بدو رفت توی زیر زمین همون سه نفری بودن که دلارو دزدیده بودن بدنشون پر خون بود
+ هوم پس شما سه تا بودین که داشتین دلاری منو میدزدیدین
&آقا مارو ببخشن
هان یه چاقو از توی جیبش در آورد و گزاشت زیر گلو یکیشون که از همشون بزرگ تر به نظر میومد
فکر کردی داری از کی دزدی میکنی
میدونی من کیم(داد)
&ب..بله ببخشید دیگه تکرار نمیکنیم
+ دیگه دیره😈🔪
+ سون جههه
&بله آقا
+ کار اینارو تموم کن
&بله
اون سه تا بلند داد میزدن ببخشید ولی جیسونگ درو بست و بغیشو گزاشت به عهده سون جه
خب من برم به حساب اون ا.ت برسم
ویو ا.ت
درو اتاقم یه دفعه باز شد
+ بیا بیرون
_ب...باشه
فضا کمه این فیک اولش مسخرش ولی بعدش دیگ🙂 شرط ۱۲کامنت۸لایک
ا.ت ویو
دیدم که همه جا تاریکه)از جون من چی میخواین بزارین برم!(داد و گریه )
یهو یکی اومد رو صندلی رو به روم نشست تا یکم نگاش کردم دیدم همون مرتیکس
_بزار برم (گریه)
چی؟؟ بزارم بری که بعد مارو لو بدی؟؟
_ن.نهه لو نمیدم بزارین برم😭
تو تا آخر عمرت اینجا میمونی
تا این حرفو شنیدم حالم خیلی بعد شد انگار میخواستم بیهوش شم یعنی چی من تا آخر عمرم اینجام؟؟
(ولی ا.ت دست بردار نبود و دوباره بلند گفت
بزار برممم(داد خیلییی بلند)
هان دستشو گذاشت رو بغل صندلی و بهم نزدیک شد
تو که نمیخوای بمیری یا بلایی سرت بیاد؟؟
_معلومه که نه
پس دیگه تکرار نشه وگرنه بلایی سرت میارم!
_ب...باشه
اسمت چیه
_ک..کیم ا.ت
سون جهههه
&بله آقا
_ا.ت رو ببر تو اتاقش
بعد اون پسره اومد دستمو گرفت ت و بردم تو اتاق
وای خدایا یعنی چی بلایی سرم بیاد یعنی میخواد چیکار کنه؟؟؟کسی نیست که نجاتم بده؟دوربین هارو چک نکردن؟؟شاید چک کردن و فردا بیان دنبالم
تو همین فکرها بودم که اون مرتیکه اومد تو
چرا هنوز نخوابیدی؟؟
_ا..الان میخوابم
بخواب که فردا خیلی باهات کار دارم
سریع از اتاق رفت بیرون در رو هم قفل کرد
(ویو جیسونگ)
حالا با اون دختره چیکار کنم؟؟اون باید تاوان اون زبون ریختنش و بده
عذاب واقعی رو بذاره بهت نشون بدم ا.ت آماده باش (خنده شیطانی)
فلش بک به صبح
ا.ت ویو
هنوز چشمامو باز نکرده بودم خدا خدا میکردم که خواب بوده باشه
ولی تا چشامو باز کردم دیدم خواب نبود خیلی ترسیدم
فکرم تو این بود که میخواد باهام چیکار کنه ؟؟؟
ا.ت با خودش میگفت باید راه فرار پیدا کنم
یه دفعه سون جه اومد تو اتاق
&ا.ت آقا گفتن که بهت چند تا قانون بگم
_ب...باشه
&قانون اول:فکر فرار به سرت نزنه چون بد برات تموم میشه
قانون دوم : داد نکش
قانون سوم : باید به حرفهای آقا گوش کنی
_ب..باشه
ویو جیسونگ
بالاخره صبح شد حالا باید بهت یه عذاب خوب رو نشون بدم (ا.ت بدبختی بدبخت🤧)
اول چند تا کارع نیمه تموم رو انجام بدم بعد به حساب اون ا.ت میرسم
جیسونگ بدو بدو رفت توی زیر زمین همون سه نفری بودن که دلارو دزدیده بودن بدنشون پر خون بود
+ هوم پس شما سه تا بودین که داشتین دلاری منو میدزدیدین
&آقا مارو ببخشن
هان یه چاقو از توی جیبش در آورد و گزاشت زیر گلو یکیشون که از همشون بزرگ تر به نظر میومد
فکر کردی داری از کی دزدی میکنی
میدونی من کیم(داد)
&ب..بله ببخشید دیگه تکرار نمیکنیم
+ دیگه دیره😈🔪
+ سون جههه
&بله آقا
+ کار اینارو تموم کن
&بله
اون سه تا بلند داد میزدن ببخشید ولی جیسونگ درو بست و بغیشو گزاشت به عهده سون جه
خب من برم به حساب اون ا.ت برسم
ویو ا.ت
درو اتاقم یه دفعه باز شد
+ بیا بیرون
_ب...باشه
فضا کمه این فیک اولش مسخرش ولی بعدش دیگ🙂 شرط ۱۲کامنت۸لایک
۳.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.