فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 26
ویو نویسنده
دخترک تقلا میکرد تا از دستان نگهبان ها خارج شود کانگ سو یعنی پدر هیونسو بدون رحم ماشه را کشید و به سمت کوک نشانه گرفت
دخترک با دیدن ان صحنه خودش را ازاد کرد و بدو بدو به سمت پسر رفت و خودش را ضامن او کرد
1........2........3........4
صدای 4 تیر به گوش رسید
3 تیر به دخترک خورد اما ان 1 تیر به که خورد؟
ویو ا.ت
با دیدن اون لحظه خودمو از چنگ نگهبانا ازاد کردم و جلوی کوک قرار گرفتم
1.........2 ........3......4
با احساس بی حس شدن بدنم روی زمین افتادم چیزی به جز سرما احساس نمی کردم چشمام رو باز گذاشتم و به کوک خیره شدم چند تیر به کانگ سو زد و به سمت من هجوم اورد
اروم منو تو بغل گرمش کشید انگاه که من از سرما میلرزیدم
ویو نویسنده
پسر قصه ما با دیدن پیکر بی جان دختر به سمتش رفت و او را در آغوش گرفت و ارام اشک ریخت و گفت:نه.......نه.......
نباید اینطوری میشد...من....من عاشقتم ا.ت من تنهام نزار نمیتونی منو تنها بزاری
دخترک با اخرین جانش ارام گفت:منم عاشقتم کوک....اما من س...سردمه
دختر در اغوش پسرک بیهوش شد پسرک با دیدن ان صحنه کتش را در اورد و روی دخترک انداخت و جین را صدا زد جین وقتی با پیکار بی جان و غرق در خون خواهرش روبه رو شد اشکهایش جاری شد(خلاصه به امبولانس زنگ میزنن و میاد)
پیکر بی جان دخترک را به اتاق عمل بردند جین از قبل به تهیونگ گفته بود که خواهرش تیر خورده و انرا به بیمارستانی که تهیونگ انجا کار میکرد بردند بعد 5 دقیقه بردن دختر به اتاق عمل تهیونگ با لباسی مخصوص وارد اتاق شد چون کل اتاق عمل با شیشه پوشیده شده بود پسرک میتوانست دخترکش را تماشا کند درحالی که چهارمین تیر به کتفش خورده بود و خونریزی داشت بازم برای دخترکش اشک میریخت
جین با همان چشم های بارانی به سمت کوک رفت و گفت:تو....تو چطور تونستی اجازه بدیییی که ا.ت بیاد جلوت میدونی ا.ت داره چه زجری میکشه (عربده)
پسرک با داد جواب داد:من...من نمیخواستم بیاد جلوم میدونم ا.ت داره زجر میکشه ولی دردو سوزش قلب من بیشتره
جین با این حرف کوک نرم شد و ارام به پسر گفت:جنگکوک تو...تو تیر خوردی پاشو بریم پانسمانش کن زود باش اگه ا.ت بلند شه و ترو با این وضع ببینه مطمئنم ناراحت میشه زود باش پسر
پسر با درد جواب داد: نمیخوام نمیخوام وقتی عشقم توی اون وضعه به فکر خودم باشم نمیتونم
خلاصه پسرک با حرف های جین نرم شد و به اتاقی رفت و پانسمان شد جیمین که هکر گروه و دوست صمیمی کوک بود از ماجرا خبر دار شد و خودش را به بیمارستان رسوند و پسر لباسش را با لباس هایی که جیمین اورده بود جایگزین کرد و به سوی اتاق دختر رفت هیچکس ،از دل پسر خبر نداشت........
عشق تدریجی
پارت 26
ویو نویسنده
دخترک تقلا میکرد تا از دستان نگهبان ها خارج شود کانگ سو یعنی پدر هیونسو بدون رحم ماشه را کشید و به سمت کوک نشانه گرفت
دخترک با دیدن ان صحنه خودش را ازاد کرد و بدو بدو به سمت پسر رفت و خودش را ضامن او کرد
1........2........3........4
صدای 4 تیر به گوش رسید
3 تیر به دخترک خورد اما ان 1 تیر به که خورد؟
ویو ا.ت
با دیدن اون لحظه خودمو از چنگ نگهبانا ازاد کردم و جلوی کوک قرار گرفتم
1.........2 ........3......4
با احساس بی حس شدن بدنم روی زمین افتادم چیزی به جز سرما احساس نمی کردم چشمام رو باز گذاشتم و به کوک خیره شدم چند تیر به کانگ سو زد و به سمت من هجوم اورد
اروم منو تو بغل گرمش کشید انگاه که من از سرما میلرزیدم
ویو نویسنده
پسر قصه ما با دیدن پیکر بی جان دختر به سمتش رفت و او را در آغوش گرفت و ارام اشک ریخت و گفت:نه.......نه.......
نباید اینطوری میشد...من....من عاشقتم ا.ت من تنهام نزار نمیتونی منو تنها بزاری
دخترک با اخرین جانش ارام گفت:منم عاشقتم کوک....اما من س...سردمه
دختر در اغوش پسرک بیهوش شد پسرک با دیدن ان صحنه کتش را در اورد و روی دخترک انداخت و جین را صدا زد جین وقتی با پیکار بی جان و غرق در خون خواهرش روبه رو شد اشکهایش جاری شد(خلاصه به امبولانس زنگ میزنن و میاد)
پیکر بی جان دخترک را به اتاق عمل بردند جین از قبل به تهیونگ گفته بود که خواهرش تیر خورده و انرا به بیمارستانی که تهیونگ انجا کار میکرد بردند بعد 5 دقیقه بردن دختر به اتاق عمل تهیونگ با لباسی مخصوص وارد اتاق شد چون کل اتاق عمل با شیشه پوشیده شده بود پسرک میتوانست دخترکش را تماشا کند درحالی که چهارمین تیر به کتفش خورده بود و خونریزی داشت بازم برای دخترکش اشک میریخت
جین با همان چشم های بارانی به سمت کوک رفت و گفت:تو....تو چطور تونستی اجازه بدیییی که ا.ت بیاد جلوت میدونی ا.ت داره چه زجری میکشه (عربده)
پسرک با داد جواب داد:من...من نمیخواستم بیاد جلوم میدونم ا.ت داره زجر میکشه ولی دردو سوزش قلب من بیشتره
جین با این حرف کوک نرم شد و ارام به پسر گفت:جنگکوک تو...تو تیر خوردی پاشو بریم پانسمانش کن زود باش اگه ا.ت بلند شه و ترو با این وضع ببینه مطمئنم ناراحت میشه زود باش پسر
پسر با درد جواب داد: نمیخوام نمیخوام وقتی عشقم توی اون وضعه به فکر خودم باشم نمیتونم
خلاصه پسرک با حرف های جین نرم شد و به اتاقی رفت و پانسمان شد جیمین که هکر گروه و دوست صمیمی کوک بود از ماجرا خبر دار شد و خودش را به بیمارستان رسوند و پسر لباسش را با لباس هایی که جیمین اورده بود جایگزین کرد و به سوی اتاق دختر رفت هیچکس ،از دل پسر خبر نداشت........
۴.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.