اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۲
ولی اولش باید برم و از تهیونگ بپرسم... اخه حتی نمیدونم چه شغلی داره!
غروب که شد دم در پاسگاه منتظر موندم تا همه برن. رئیس کیم از پاسگاه رفت بیرون ک منو دید: دخترم!؟
گفتم: اوه اقای کیم!
رئیس: چرا اینجا ایستادی میخوای برسونمت؟
لبخند زدم: نه...
رئیس: چرا بزار برسونمت ی دختر خوب نیست این موقع تنها باشه
نههه نمیخواممم ایبابا
سریع گفتم: نه...خب....تهیونگ میخواد بیاد دنبالم!
اقای کیم تعجب کرد. میدونست تهیونگ همچین ادمی نیست! ولی باشه ای گفت و رفت.
وقتی رفت براش دست تکون دادم و وقتی فهمیدم دیگه کسی نیست رفتم داخل،
وارد دفتر سوهو شدم...
برق خاموش بود...نکنه ایسگا گرفته بوده منو!؟
چن تا قدم برداشتم و اروم گفتم: سوهو!؟
یهو دستی کمرم رو لمس کرد!!
سریع برگشتم ک دیدم در بسته شد!
با ترس عقب رفتم. سایه در اتاق رو قفل کردد!!!
با ترس جیغی زدم که سوهو نزدیکم شد چونم رو گرفت.
میخواد چکار کنه عوضی!؟؟؟
صورتش رو نزدیک صورتم کرد که سریع فرار کردم.
دستمو محکم گرفت و کشید سمت خودش: نمیخوای که لوش بدم!؟
سعی کردم خودمو از توی بغلش ازاد کنم: ولم کننن عوضییی
سوهو محکم منو ب دیوار فشار داد: اخخخ...چ شبی بشه امشب!
#تهیونگ
با عصبانیت گفتم: چی میگی جیمین!!؟؟ یعنی چی که خوب پیش نرفت!؟؟
جیمین شروع کرد به توضیح دادن که یه مامور مارو دیده!
هوفی کشیدم: مجبوریم عملیات امشب رو کنسل کنیم. برگردید. ولی هیچکس نبینتون!!
و قطع کردم.
چرا ا. ت برنگشت خونه!؟ الان ساعت ده شبه! ا. ت همیشه ساعت شش یا هفت برمیگشت خونه!!
غروب که شد دم در پاسگاه منتظر موندم تا همه برن. رئیس کیم از پاسگاه رفت بیرون ک منو دید: دخترم!؟
گفتم: اوه اقای کیم!
رئیس: چرا اینجا ایستادی میخوای برسونمت؟
لبخند زدم: نه...
رئیس: چرا بزار برسونمت ی دختر خوب نیست این موقع تنها باشه
نههه نمیخواممم ایبابا
سریع گفتم: نه...خب....تهیونگ میخواد بیاد دنبالم!
اقای کیم تعجب کرد. میدونست تهیونگ همچین ادمی نیست! ولی باشه ای گفت و رفت.
وقتی رفت براش دست تکون دادم و وقتی فهمیدم دیگه کسی نیست رفتم داخل،
وارد دفتر سوهو شدم...
برق خاموش بود...نکنه ایسگا گرفته بوده منو!؟
چن تا قدم برداشتم و اروم گفتم: سوهو!؟
یهو دستی کمرم رو لمس کرد!!
سریع برگشتم ک دیدم در بسته شد!
با ترس عقب رفتم. سایه در اتاق رو قفل کردد!!!
با ترس جیغی زدم که سوهو نزدیکم شد چونم رو گرفت.
میخواد چکار کنه عوضی!؟؟؟
صورتش رو نزدیک صورتم کرد که سریع فرار کردم.
دستمو محکم گرفت و کشید سمت خودش: نمیخوای که لوش بدم!؟
سعی کردم خودمو از توی بغلش ازاد کنم: ولم کننن عوضییی
سوهو محکم منو ب دیوار فشار داد: اخخخ...چ شبی بشه امشب!
#تهیونگ
با عصبانیت گفتم: چی میگی جیمین!!؟؟ یعنی چی که خوب پیش نرفت!؟؟
جیمین شروع کرد به توضیح دادن که یه مامور مارو دیده!
هوفی کشیدم: مجبوریم عملیات امشب رو کنسل کنیم. برگردید. ولی هیچکس نبینتون!!
و قطع کردم.
چرا ا. ت برنگشت خونه!؟ الان ساعت ده شبه! ا. ت همیشه ساعت شش یا هفت برمیگشت خونه!!
- ۱۲.۵k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط