اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱0

لابد از کارم یهو ترسید...که نمک پاش از دستش افتاد توی قابلمه نودل!!!

سریع دستش رو ول کردم و فرار کردم...ای وااای من نمیخواستم اینطوری بشه!!
پشت سرم رو که نگاه کردم دیدم دختره با عصبانیت با ملاقه توی دستش داره دنبالم میکنه!

سرعتم رو بیشتر کردم و در اخر رسیدم به ته سالن! حالا چکار کنم!؟

دختره با عصبانیت ملاقه رو کوبید توی سرم و داد زد: خیلی نامردیییی

وایسا ببینم...اسمش چیه!؟ حتی اسمشم نمیدونم! پرسیدم: اسمت چیه!؟
با عصبانیت جیغ زد: اوه مااای گااادددد!!! حتی اسمم نمیدونییی!!!!؟؟؟ اسمم ا. ت هست! الانم خودت میری شام درست میکنی! من غذای شور نمیخورممم برو زود گنده کاریت رو جمع کن!

خندیدم: باشه باشه!

چشم غره ای رفت و اروم طوری که من نشنوم(که شنیدم)گفت: معلوم نیست چش شده! جدیدا باهام مهربون شده مرتیکه!

ناخوداگاه خندم گرفت! بلند بلند خندیدم: وااای خدای من!تو خیلی شیرینی!!!

با حرفم سرخ شد...
خودشو عقب کشید و گفت: یعنی از من بدت نمیاد؟

جواب سوالش...معلومه! من... نمیدونم...وقتی پیششم و باهاش حرف میزنم احساس خوبی دارم. وقتی خونه نیست...خونه سوت و کوره!

ولی...

لب زدم: هه! توقع داری دوستت داشته باشم!؟

بعد با انگشتم دوبار به پیشونیش ضربه زدم: فراموش نکن...

داد زدم: ازدواج ما اجباری بوده!!!

خودم از حرفم بدم اومد. من دوستش داشتم. ولی نباید بهش بگم. نمیخوام منو دوست داشته باشه. نباید وابسته ی من بشه. باید ازم متنفر بشه! اگه بهم وابسته بشه...براش بد میشه! من ادم خوبی نیستم!!

بغضم رو ب زور قورت دادم. نمیخوام زندگی ا. ت خراب بشه. باید از دور مراقبش باشم:)

ا. ت بغض کرد ولی سعی کرد من نفهمم و خواست بره سمت اشپزخونه که گفت: اینطوری نمیشه!! اگه اینجوریه پس میدونی چیه؟؟ یه پسر هست ک عاشقمه! طلاقم بده برم باهاش ازدواج کنم!!!


# ا. ت

چی دارم میگم!؟؟ تا ب حال هیچکس جز خانوادم من رو دوست نداشتن! فکر کردم با گفتن این دروغ، تهیونگ حسودیش میشه و میگه نههه دوستت دارم!!!؟؟ اون ازم متنفرهه!! الان یادآوری کرد ک ازدواج ما اجباری بوده و ما هیچوقت نمیتونیم همدیگه رو دوست داشته باشیم:(💔

تهیونگ خونسرد نگاهم کرد: طلاقت بدم!؟

داد زدم: اره!

تهیونگ نفس محکمی کشید: نمیخوام!

خواست بره که دستشو گرفتم: صبر کن!! چرا نمیدی!؟ تو که دوسم نداری!

عصبی نگاهم کرد: این همه ثروت ریختم جلوت، بازم طلاق میخوای!؟؟؟ خوشی زده زیر دلت!؟؟

ا. ت: هووففف! عشق برای من مهم تر از ثروته!!

تهیونگ عصبی تر شد: عاشقشی!؟ خیلی میخوایش اره!؟

گفتم: پسره رو میگی!؟ اره دوستش دارمم!!

کدوم پسر اخه!؟ پسر خیالی!

تهیونگ با عصبانیت سیلی محکمی بهم زد...

با تعجب گونم ک از درد میسوخت رو چسبیدم...

تهیونگ داد زد: تو غلط کردی! از این به بعد زندگی میکنی نه من به تو کار دارم نه تو به من فهمیدی یانه؟؟؟ هرچی خواستی بهت میدم فهمیدی؟؟

با ترس گفتم: پس نه تو به من کار داری نه من به تو!

تهیونگ: هیچی!

قبول کردم!؟ اره!!! ناراحت بودم ازش ک منو زد! چرا زد؟ چون طلاق خواستم یا یه پسره دیگه رو دوست دارم؟؟



بزرگتر از این پارت دیده بودید؟؟؟ تقدیم بهتون خوشگلای من❤
دیدگاه ها (۶)

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۱

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۲

فالو نشه؟؟ 🥹❤

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۹

شوهر دو روزه. پارت روال زندگی

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط