تاجگذاری p9
جیمین
داشتم با هوپی حرف میزدم که دیدم ا.ت رو پای جونگ این نشسته
عصبی رفتم پیشش و از کمرش گرفتم و بلندش کردم
نشستم روی صندلیم و گذاشتمش روی پاهای خودم
هیییی پسره خیره سر چطور جرعت میکنی زن منو بزاری روی پات
جونگ این:این فقط یه ازدواج اجباری و ا.ت مثل خواهرمه
جیمین: به هر حال یه مرد غریبه ای ا.ت مال منه و من نمیزارم کسی به اموالم دست بزنه
جونگ این:قبل اینکه زن تو بشه دختر عمه من شد از همون روزی که به دنیا اومد فهمدی؟
جیمین:حالا که برای منه پس دست نزن بهش
ا.ت
من که مونده بودم جیمین داشت چی میگفت تا چند ساعت پیش که میگفت گم شو چه میدونم نبینمت و اینجور چیزا چش شده
جیمین:هرزه کوچولو پس میری رو پای یکی دیگه میشینی مگه صاحاب نداری؟هاااا(آروم)
ا.ت:ببخشید عالیجناب ولی ایشون مثل برادرامه(آروم)
جیمین:حتا برادرت هم حق ندار دیگه بهت دست بزنه چون تو دیگه صاحاب داری (آروم)
ا.ت:چشم
میخواستم بلند شم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد آه باز دوباره مسخره بازیهاش شروع شد
جیمین:کجا با این عجله ؟هنوز کار دارم باهات
ا.ت
دیدم داره روی گردنم مارک میزاره بزور خودمو نگه داشتم تا ازم صدا در نیاد ولی خیلی ناراحت بودم
جونگ این :هی داری چیکار میکنی
جیمین:به تو ربطی ندارد
جونگ این : اشغال عوضی اون داره اذیت میشه
ا.ت
تا فرصت بود فرار کردم و رفتم پیش میرا
جونگ این و جیمین هنوز در حال دعوا بودن که با حرف میرا به خودم اومدم
میرا:ا.ت ، ا.ت، ا.تتتتتتتت
ا.ت:ب.بلع؟
میرا:کجایی دختر
ا.ت:ببخشید،چیشده
میرا:برو پیش جیونا کارت داره فکر کنم تونست برات کاری کنه
ا.ت:هااا چه خوب باشه
رفتم پیش جیونا نشستم و بهش گفتم چیزی شده؟
جیونا:خوب تونستم خواهر شاهزاده کیم رو ببینم اون هم قبول کرد و قرار شد با برادرش حرف بزنه و الان مشخص شد که اونا هم اینجان میخوای بریم به دیدنشون؟
ا.ت: چ.چیییی اونا اینجان البته که میخوام ببینمشون
جیونا : پس پاشو بریم
ا.ت: باشه
با جیونا رفتیم به دیدن شاهزاده کیم و وقتی رسیدیم به پسر قدبلند و خیلی جذاب اونجا بود صدای زیبای هم داشت داشتم همینجور نگاه میکردم که دیدم یکی زد به شونم
جیمین
دیدم ا.ت از رو پام بلند شد و رفت و منم همینطور بحث و ادامه دادم که دیدم ا.ت جیونا رفتن منم پشت سرشون رفتم تا ببینم کجا میرن که دیدم جین هیونگم اومده و دیدم ا.ت داره بهش نگاه میکنه و زدم رو شونش
جیمین:به چی زل زدی؟
ا.ت:ع.عالیجناب اینجا چیکار میکنید قربان ؟
جیمین:اومدم بیرون دیگه حالا بگو به چی زل زدی؟
ا.ت:ا.اا.ا.ا خو.ب خوب
جیمین:به شاهزاده کیم مگه نه؟ بهت هشدار میدم که هیچ مردی حق نداره بهت دست بزنه و تو ازدواج کردی پس آنقدر نگاتو ول نگردون فهمیدی ؟
ا.ت:ب.بله عالیجناب
جیمین
جین رو صدا زدم
اااااه جین هیونگگگگگگگگگگگ بیا اینجااااا
جین:ج.جیمین شییییییی
جیمین:سوک جیناااااااااااا
ا.ت
دیدم جیمین شاهزاده کیم رو به اسم کوچیک صدا زد جین
و بعد دیدم شاهزاده کیم هم جیمین رو به اسم کوچیک صدا زد و وقتی به هم رسیدن همو بغل کردن ای توف تو این شانس چرا همه رفیقاشن لعنتی
جیونا:ا.ت اینم که رفیق یارو در اومد حالا چیکار کنیم؟
ا.ت:لعنتی نمیدونم هیچ کاری از دستمون بر نمیاد اوووووف خیلی تحت فشارم لعنت بهشون
جین: شما باید ا.ت باشی مگه نه (خنده)
ا.ت:بله عالیجناب من مین ا.ت هستم
جین:اوووو چرا آنقدر محترمانه حرف میزنی عالیجناب چیه دیگه به من بگو جین یا ورلد واید هنسام زن داداش
ا.ت:ورلد واید هندسام؟
جیمین:ول کنید هم دیگه رو جین هیونگ بیا برات یه سورپرایز دارم
جین:اوووو باشه بریم
ا.ت
دوباره برگشتیم به همون قسمت از قصر و رفتیم تو که وقتی هوپی جین رو دید انگار تو اسمونا بود
هوپی:واااااااااو جین هیونگگگگگگگگگ
جین:یاااااااااااااا هوپییییییییییییییییییی
ا.ت
جین و هوپی همو بغل کردن و رفتن و نشستن بعد چند ساعت مهمونی تموم شد و همه رفتن من و جیمین هم رفتیم قصر مرکزی که جای استراحت پادشاه و ملکه هم همونجا بود
لعنتی اتاق های مشترک داشتیم و این به دستور ملکه مادر بود و برای چند روز فقط بود ایشششش اصلا فکر کردن به اینکه باید کنار این بخوابم سخته
داخل اقامتگاه
جیمین:من خستم میخوام بخوابم
ا.ت:باشه
احساس کردم یکم مسته
جیمین رفت خوابید و منم رفتم که بخوابم به ناچار کنارش دراز کشیدم و تا جایی که میشد ازش فاصله گرفتم که یهو دستی درو کمرم حلقه شد
ای وای باز شروع شد دوباره قرار هوس بازیه
که منو کشید توی بغل خودش نمیدونم چرا ولی خیلی حس آرامش بهم میداد که کمکم چشمام گرم شد و خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم دستام دور گردن شه و پاهام دور کمرش حلقه شدی اونم منو به خوش چسبونده محکم بغلم کرده هر چقدر خواستم ازش جدا شم فایده نداشت هرچی صداشم میزدم بیدار نمیشد
داشتم با هوپی حرف میزدم که دیدم ا.ت رو پای جونگ این نشسته
عصبی رفتم پیشش و از کمرش گرفتم و بلندش کردم
نشستم روی صندلیم و گذاشتمش روی پاهای خودم
هیییی پسره خیره سر چطور جرعت میکنی زن منو بزاری روی پات
جونگ این:این فقط یه ازدواج اجباری و ا.ت مثل خواهرمه
جیمین: به هر حال یه مرد غریبه ای ا.ت مال منه و من نمیزارم کسی به اموالم دست بزنه
جونگ این:قبل اینکه زن تو بشه دختر عمه من شد از همون روزی که به دنیا اومد فهمدی؟
جیمین:حالا که برای منه پس دست نزن بهش
ا.ت
من که مونده بودم جیمین داشت چی میگفت تا چند ساعت پیش که میگفت گم شو چه میدونم نبینمت و اینجور چیزا چش شده
جیمین:هرزه کوچولو پس میری رو پای یکی دیگه میشینی مگه صاحاب نداری؟هاااا(آروم)
ا.ت:ببخشید عالیجناب ولی ایشون مثل برادرامه(آروم)
جیمین:حتا برادرت هم حق ندار دیگه بهت دست بزنه چون تو دیگه صاحاب داری (آروم)
ا.ت:چشم
میخواستم بلند شم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد آه باز دوباره مسخره بازیهاش شروع شد
جیمین:کجا با این عجله ؟هنوز کار دارم باهات
ا.ت
دیدم داره روی گردنم مارک میزاره بزور خودمو نگه داشتم تا ازم صدا در نیاد ولی خیلی ناراحت بودم
جونگ این :هی داری چیکار میکنی
جیمین:به تو ربطی ندارد
جونگ این : اشغال عوضی اون داره اذیت میشه
ا.ت
تا فرصت بود فرار کردم و رفتم پیش میرا
جونگ این و جیمین هنوز در حال دعوا بودن که با حرف میرا به خودم اومدم
میرا:ا.ت ، ا.ت، ا.تتتتتتتت
ا.ت:ب.بلع؟
میرا:کجایی دختر
ا.ت:ببخشید،چیشده
میرا:برو پیش جیونا کارت داره فکر کنم تونست برات کاری کنه
ا.ت:هااا چه خوب باشه
رفتم پیش جیونا نشستم و بهش گفتم چیزی شده؟
جیونا:خوب تونستم خواهر شاهزاده کیم رو ببینم اون هم قبول کرد و قرار شد با برادرش حرف بزنه و الان مشخص شد که اونا هم اینجان میخوای بریم به دیدنشون؟
ا.ت: چ.چیییی اونا اینجان البته که میخوام ببینمشون
جیونا : پس پاشو بریم
ا.ت: باشه
با جیونا رفتیم به دیدن شاهزاده کیم و وقتی رسیدیم به پسر قدبلند و خیلی جذاب اونجا بود صدای زیبای هم داشت داشتم همینجور نگاه میکردم که دیدم یکی زد به شونم
جیمین
دیدم ا.ت از رو پام بلند شد و رفت و منم همینطور بحث و ادامه دادم که دیدم ا.ت جیونا رفتن منم پشت سرشون رفتم تا ببینم کجا میرن که دیدم جین هیونگم اومده و دیدم ا.ت داره بهش نگاه میکنه و زدم رو شونش
جیمین:به چی زل زدی؟
ا.ت:ع.عالیجناب اینجا چیکار میکنید قربان ؟
جیمین:اومدم بیرون دیگه حالا بگو به چی زل زدی؟
ا.ت:ا.اا.ا.ا خو.ب خوب
جیمین:به شاهزاده کیم مگه نه؟ بهت هشدار میدم که هیچ مردی حق نداره بهت دست بزنه و تو ازدواج کردی پس آنقدر نگاتو ول نگردون فهمیدی ؟
ا.ت:ب.بله عالیجناب
جیمین
جین رو صدا زدم
اااااه جین هیونگگگگگگگگگگگ بیا اینجااااا
جین:ج.جیمین شییییییی
جیمین:سوک جیناااااااااااا
ا.ت
دیدم جیمین شاهزاده کیم رو به اسم کوچیک صدا زد جین
و بعد دیدم شاهزاده کیم هم جیمین رو به اسم کوچیک صدا زد و وقتی به هم رسیدن همو بغل کردن ای توف تو این شانس چرا همه رفیقاشن لعنتی
جیونا:ا.ت اینم که رفیق یارو در اومد حالا چیکار کنیم؟
ا.ت:لعنتی نمیدونم هیچ کاری از دستمون بر نمیاد اوووووف خیلی تحت فشارم لعنت بهشون
جین: شما باید ا.ت باشی مگه نه (خنده)
ا.ت:بله عالیجناب من مین ا.ت هستم
جین:اوووو چرا آنقدر محترمانه حرف میزنی عالیجناب چیه دیگه به من بگو جین یا ورلد واید هنسام زن داداش
ا.ت:ورلد واید هندسام؟
جیمین:ول کنید هم دیگه رو جین هیونگ بیا برات یه سورپرایز دارم
جین:اوووو باشه بریم
ا.ت
دوباره برگشتیم به همون قسمت از قصر و رفتیم تو که وقتی هوپی جین رو دید انگار تو اسمونا بود
هوپی:واااااااااو جین هیونگگگگگگگگگ
جین:یاااااااااااااا هوپییییییییییییییییییی
ا.ت
جین و هوپی همو بغل کردن و رفتن و نشستن بعد چند ساعت مهمونی تموم شد و همه رفتن من و جیمین هم رفتیم قصر مرکزی که جای استراحت پادشاه و ملکه هم همونجا بود
لعنتی اتاق های مشترک داشتیم و این به دستور ملکه مادر بود و برای چند روز فقط بود ایشششش اصلا فکر کردن به اینکه باید کنار این بخوابم سخته
داخل اقامتگاه
جیمین:من خستم میخوام بخوابم
ا.ت:باشه
احساس کردم یکم مسته
جیمین رفت خوابید و منم رفتم که بخوابم به ناچار کنارش دراز کشیدم و تا جایی که میشد ازش فاصله گرفتم که یهو دستی درو کمرم حلقه شد
ای وای باز شروع شد دوباره قرار هوس بازیه
که منو کشید توی بغل خودش نمیدونم چرا ولی خیلی حس آرامش بهم میداد که کمکم چشمام گرم شد و خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم دستام دور گردن شه و پاهام دور کمرش حلقه شدی اونم منو به خوش چسبونده محکم بغلم کرده هر چقدر خواستم ازش جدا شم فایده نداشت هرچی صداشم میزدم بیدار نمیشد
- ۹.۴k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط