مجلس میهمانی بود...
مجلس میهمانی بود...
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد،
عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد...
و چون دسته عصا بر زمین بود،
تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده
و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر
صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود،به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است!
می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود..
مواظب قضاوت هایمان باشیم...
============================
برای کسی که میفهمد،
هیچ توضیحی لازم نیست
وبرای کسی که نمی فهمد،
هر توضیحی اضافه است!
آنانکه میفهمند،
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند،
عذاب می دهند!
مهم نیست که چه "مدرکی" دارید،
مهم این است که چه "درکی" دارید!
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد،
عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد...
و چون دسته عصا بر زمین بود،
تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده
و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر
صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود،به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است!
می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود..
مواظب قضاوت هایمان باشیم...
============================
برای کسی که میفهمد،
هیچ توضیحی لازم نیست
وبرای کسی که نمی فهمد،
هر توضیحی اضافه است!
آنانکه میفهمند،
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند،
عذاب می دهند!
مهم نیست که چه "مدرکی" دارید،
مهم این است که چه "درکی" دارید!
۱.۱k
۱۰ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.