بلاتکلیف در کسالت عصر جمعه

‍ بلاتکلیف در کسالت عصر جمعه
زل زده به انجیرهای کال
و کبوتران نشسته بر بام همسایه
غرق قیلوله ی نیم وقتشان اَند...

بوی شرجی دریا می آید
و حواس پرت من به دره ها رسیده
به لامسه ی دامنه ها و علفزارها...

چه دیر است ،
برای رویا بافتن
برای آسمان آسمان آبی خندیدن
و بنفشه ی زرد چیدن ..

چه دیر است ..
برای خواب من ،
در نگاه کبوتران عصر
و کسالت غمبار جمعه ...

#مهنازتوماج(آوات)✳ ️
دیدگاه ها (۱)

بغیرِ عشق آوازِ دهل بود هر آوازی که در عالم شنیدم #مولانا

امروز با چشم بسته بیدار میشومبگذار امتداد رویاے تو را به صبح...

پنجره را باز کردمنفس بیایدعطر تو آمدقرار رفت...#حامد_عبدالله...

قحطیعشق و غزل آمده استدر جانمجمعه شد باز دلم حال و هوایت دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط