میترسم

میترسم ...
میترسم تو نبودنم کارای
خطرناک بکنی...
اخه یادمه همیشه
هر وقت بحثمون میشد ...
هر وقت دعوا میکردیم
و تو قهریا ،
همیشه تهدیدم میکرد...
نه از این تهدیدا ک بچه ها
میکنن...
از این تهدیدایی ک مطمین بودم
یه روزی عملیش میکنه...
نه که بره خودشو از پشت بوم پرت کنه...
نه که بره از بالا پل هوایی سقوط آزاد کنه...
نه این که بخواد با تیغ
شاهرگشو بزنه...
نه...
تهدیدش از این چیزا بدتر بود...
آخه من عاشق موهاش بودم...
میدونست چقد رو موهاش
حساسم...
میدونست هر وقت میبینمش
اول موهاشو نگاه میکنم...
اره...
میگفت میرم کوتاهشون میکنم...
هر بار اون میگفت و من میمردم...
نکنه...
نکنه الان که ازش بی خبرم...
بره موهاشو...
خواهش میکنم بلند نگهشون دار...

#احمد_سلیمی
۹۶/۰۹/۲۴
دیدگاه ها (۵)

باید کسی باشد که عطرش حواس جمعه را پرت کند که صدایش ساعتِ ای...

وقتی که پیر شدم اگر آلزایمر گرفتم روبرویم بایست و فقط یک لبخ...

آتش زدی به زندگیِ مرد آذریتقویم، قبلِ آمدنت "آذر" ی نداشت......

نَه مِهرَش را چُنان دیدم نَه آبــان بود در اینجاچــه آزاری ش...

سلام من یه دخترم می‌خوام یکم راجب زندگیم براتون بگم من دختری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط