چند شاتی

چند شاتی
#درخواستی
part: ³
داشتیم غذا میخوردیم که گوشی هانا زنگ خورد
+: مای هارت؟(my heart) این کیه؟
=: امممم تهیونگه
+: اوو چه جوری تو یه ساعت شد مای هارت😐
اون وقت من و تو 15 ساله دوستیم تو منو گراز سیو کردی
=:تو ام منو خر شرک سیو کردییی😑
هر وقت تو درست سیو کردی منم سیو میکنم
+: ایششششششش
=: الوو... سلام خوبی؟
چیییییی..... باش الان میام
+: چیشد؟
=: ببین عشقم تو بدون من غذا بخور من کار دارم
+: هوی نره خررررر کجااااا
=: تهیونگ پایین منتظرمه
+: هعیییی امان از سینگلی😢
=: واسه تو هم من یکی رو جور میکنم تا نترشیدی....  خدافظظظظ
+: صگگگگگ خودت ترشیدی شوهر ندیدهههه برو بمیررر
=: منم دوست دارممم
+: خرررر

(1ماه بعد)

از زبان ا. ت
الان 1 ماهه که میام باشگاه و یه چیز بدش اینه که
وایییییییی خداااااا از اونجایی که باشگاه ما مخطلتههه
دخترا و پسرا ی باشگاه بهم درخواست دادن که باهاشون برم تو رابطه من ل*ز نیستم و  پسرای باشگاه هم تایپم نیستن راستش چند وقتیه که به جنگکوک مربیمون یه حسایی دارم
ولی راجبش مطمئن نیستم
مثلا وقتی نزدیکم میشه یا میبینمش ضربان قلبم سر به فلک میکشه واییی من دارم چی میگم
ولی از یه طرف میترسم حسم یه طرفه باشه
هانا هم که با تهیونگ رفته تو رابطه ترشیده ی شوهر ندیده😂
داشتم با خودم فکر میکردم که یکی صدام زد نگا کردم دیدم.. هاناعه(چیه انتظار داشتی کوک باشه 😂 نوچ نوچ نشد)
با تهیونگ اومدن تو باشگاه
=: سلامممممم ا. تتتت
+: سلام خوبی
=: اگه خدا بخواد کر هم شدی
+: صگگگ داشتم فکر میکردم
=: هاااااا مگه تو هم مغز دارییییییی چرا به من نگفتی
+: خفه شوووووو صگگگگگگگگگگگگگگ
=: واییی غلط کردممممم
+: داشتم با هانا دعوا میکردم که..
×: عزیزم
=: جونم عشقم؟
×: بیا باید تمرین کنیم
=: باش عشقم اومدم
روبه ا. ت
=: من برم دیگه (چشمک)
+: اوققققق... چندشاااااا برو بمیرررررر
_: خب ا. ت بریم؟
+: ها؟... اها بله استاد
_: خب اینجا دراز بکش چون وزنه سنگینه منم از بالا میگیرمش که نیوفته روت
+: با... باشه
شروع کردیم وزنه زدن بعد رفتیم تردمیل و بقیه وسیله ها استاد گفت که میدونم اب بخورم و یه کم استراخت کنم
نشستم رو صندلی که استراحت کنم
به هانا و تهیونگ نگا کردم اسکلا بجای اینکه ورزش کنن دارن دل میدن قلوه میگیرن
به استاد نگا کردم امروز خوشگل تر شده بود با اون چشمای کهکشانیش و اون پیرسینگاش واییی دستش که تتو زده واقعا قشنگهههه
تو فکر و خیال بودم که یه صدایی اومد و یکی پرید بغل جونگکوک
دختره: اوپااااا
_: سلام خوبی
دختره: مرسی.. اوپا دلم برات تنگ شده بود
_: منم نفسم
+:(تو ذهنش) چی ن... نفسم؟ اون بهش گفت نفسم
همینجوری داشتم نگاشون میکردم که فهمیدم سانسمون تموم شده سریع رفتم تو رختکن تکیه دادم به دیوار
ها؟ اون رل داره؟ حسم یه طرفست؟ اون دختر کیه؟
فقط یه کلمه تو ذهنم تکرار میشد نفسم..
=: ا. ت خوبی؟
+:( نفس نفس زنان) اره خوبم
=: میدونم به جونگکوک حس داری
+: ها؟... اها اون
مثل اینکه یه طرفست
=: میدونم منم دیدم اون دخترع رو
+: بیخیال بیا سریع بریم خونه
(10 مین بعد)
+: از رختکن زدیم بیرون که دیدم کوک و تهیونگ دارن باهم حرف میزنن
=: عزیزم بریم؟
×: اره قشنگم
خب کوک فعلا.
_: خدافظ... خوش بگذره
خسته نباشی ا. ت... امروز خیلی عالی بودی
ا. ت به کوک نگا نکرد فقط گفت ممنون تعظیم کرد و رفت
به خونه رسید
قرار بود هانا امشب بیاد پیشش که
برای گوشیش پیامک اومد
از طرف هانا بود
=: ببخشید ا. ت جونم
امشب نمیتونم بیام بعدا جبران میکنم
+: باش مشکلی نیست
گفت و گوشی رو خاموش کرد
به یاد امروز افتاد
که یهو....
ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عزیزان حمایتاتون خیلی کمه ها اینجوری پیش بره دیگه رمان نمیزارم یه ذره حمایت کنید که منم امید داشته باشم بنویسم💫
دیدگاه ها (۱۲)

چند شاتیpart: ⁴بعد از پیام هانا گوشی رو خاموش کردم و رو مبل ...

چند شاتیpart: 6تو باشگاه بودیم هانا اومد پیشمویو هاناوقتی قض...

هپی 205 تایی شدنموننننننننننن مبارکههههههههه❤مرسی از حمایتات...

چند شاتی #درخواستیPart: ² : داشتم با هانا حرف میزدم=: وایییی...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

تکپارتی اسمات کوک درخواستی

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط