رمان : نمیدونم مردم یا زنده ام پارت ۱
رمان : نمیدونم مردم یا زنده ام پارت ۱
آسیوا : بدو دیگه دیر شد
من: اومدم اومدم بریم
سلام اسم من سوجین است
من از سال دوم مدرسه م ( به قول ایرانیا کلاس۱۱ هم) به ژاپن رفتم دوستای زیادی نداشتم ولی بعد از چند وقت یکی رادیدم
یکی از هم کلاسی ای یام میسا ماباهم تو
یک مدرسه بودیم حسابی باهم وقت میگذروندیم ولی بخاطر کار باباش مجبور
شدن برن
استاد : خوب بچه ها یک شاگرد جدید داریم
من : سلام اسم من سوجینه از آشنایی تان خوش بختم .
بچها ( باخوشحالی ) : خوش اومدی
من کلا زیاد حرف نمیزدم یا بهتر بگم اصلا
حرف نمیزدم
بغل دستیم یک بچه ی شلوغ به اسمه .....
آسیوا : بدو دیگه دیر شد
من: اومدم اومدم بریم
سلام اسم من سوجین است
من از سال دوم مدرسه م ( به قول ایرانیا کلاس۱۱ هم) به ژاپن رفتم دوستای زیادی نداشتم ولی بعد از چند وقت یکی رادیدم
یکی از هم کلاسی ای یام میسا ماباهم تو
یک مدرسه بودیم حسابی باهم وقت میگذروندیم ولی بخاطر کار باباش مجبور
شدن برن
استاد : خوب بچه ها یک شاگرد جدید داریم
من : سلام اسم من سوجینه از آشنایی تان خوش بختم .
بچها ( باخوشحالی ) : خوش اومدی
من کلا زیاد حرف نمیزدم یا بهتر بگم اصلا
حرف نمیزدم
بغل دستیم یک بچه ی شلوغ به اسمه .....
۲.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.