اینم آخرین قسمت که به نظرم زیباترین و هیجان انگیز ترین قس
اینم آخرین قسمت که به نظرم زیباترین و هیجان انگیز ترین قسمت داستان....
#سرزمین_زیبای_من
قسمت۵۷: والسابقون🏃
با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش میکردم. میخواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم. یه دفتر برداشتم و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم.
هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد میرفتم. تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و.. همه رو از هم جدا میکردم و مرتب میکردم. شب ها هم از هادی میخواستم برام حرف بزنه و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده. هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود و استاد عملی سیره شده بود. هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمیکرد.
کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد. والسابقون شده بودیم. به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت میگیره. منم برای ورود به این رقابت، پا گذاشتم جای پاش. سر جمع کردن و پهن کردن سفره، شستن ظرف ها، کمک به بقیه، تمییز کردن اتاق و..
خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله.. مسابقه خوب بودن میشد. چشم باز کردم، دیدم یه آدم جدید شدم. کمال همنشین در من اثر کرد.
دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود. تا جایی که روز عید #غدیر با هم دست برادری دادیم و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمیشد. تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم.
باورم نمی شد. حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود. اما تا زمانی که عکس های خانوادگیشون رو بهم نشون نداده بود، باور نمیکردم، اون پسر یکی از بزرگترین سیاست مدارهای جهان بود. اولش که گفت، فکر کردم شوخی میکنه، اما حقیقت داشت.
قسمت آخر: دنیا از آن توست
#سرزمین_زیبای_من
قسمت۵۷: والسابقون🏃
با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش میکردم. میخواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم. یه دفتر برداشتم و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم.
هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد میرفتم. تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و.. همه رو از هم جدا میکردم و مرتب میکردم. شب ها هم از هادی میخواستم برام حرف بزنه و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده. هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود و استاد عملی سیره شده بود. هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمیکرد.
کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد. والسابقون شده بودیم. به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت میگیره. منم برای ورود به این رقابت، پا گذاشتم جای پاش. سر جمع کردن و پهن کردن سفره، شستن ظرف ها، کمک به بقیه، تمییز کردن اتاق و..
خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله.. مسابقه خوب بودن میشد. چشم باز کردم، دیدم یه آدم جدید شدم. کمال همنشین در من اثر کرد.
دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود. تا جایی که روز عید #غدیر با هم دست برادری دادیم و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمیشد. تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم.
باورم نمی شد. حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود. اما تا زمانی که عکس های خانوادگیشون رو بهم نشون نداده بود، باور نمیکردم، اون پسر یکی از بزرگترین سیاست مدارهای جهان بود. اولش که گفت، فکر کردم شوخی میکنه، اما حقیقت داشت.
قسمت آخر: دنیا از آن توست
۲.۳k
۱۹ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.