عشق تحت تعقیب

عشق تحت تعقیب
بخش اول
شدو
شب بود داشتم برمیگشتم خونه. لعنتی چقدر طرف رو مخ بود، اگه جلوش رو نمیگرفتم معلوم نبود چه دزدی‌هایی که نمی‌کرد. خوبه اقلا شبه و کسی ظاهر منو نمیبینه، یکم خون پاشیده دیگه وگرنه الان گوشه زندان بودم.
همینطور داشتم تو‌کوچه‌های خلوت راه میرفتم که صدایی شنیدم.
_ ولم کنید!! من با شما کاری ندارم. کمک!!
اههه باز کی‌رو میخوان بکشن رفتم یسری بزنم.
بازم از این آدمایی که دلشون میخوان دیگران رو اذیت کنن و همه‌چیشو بدزدن.
_ به نظر میرسه شما آقایون تو بد دردسری افتادین. یا اونو ولش کنید یا من شمارو میکشم.
یکی از افراد اون گروه: وایییی نههه الان اشکم در میاد! میخوای چیکار کنی ما چهار نفر و تو یک نفر. تازشم به تو ربطی نداره.
یه خنده‌ی ریزی زدم.
_ هه...به من ربطی نداره آره...خودتون خواستید!
همون شخص: بگیریدش و بکشیدش!
همه‌ی اون نادونا میریزن رو سرم اولش که کتکم زدن ولی بعد...شروع کردم. تک‌تکشون رو گرفتم دست و پاهاشون رو شکوندم بعدش پرتشون کردم یه جا. اونی که معلوم بود رئیسشون بود میخواست که اون بی‌گناه رو بکشه.
همون شخص: تو واقعا بی‌رحمی ازت خوشم اومد یا تسلیم شو افرادم رو ول کن یا اینو میکشم.
دیگه واقعا داشت می‌رفت رو مخم طرف، حوصله شو نداشتم و خسته بودم برا همینم تفنگم رو سریع در آوردم بدون اینکه بفهمه کشتمش. خواستم برم پیش اونی که از ترس مونده بود چیکار کنه صدای ماشین پلیس رو شنیدم. لعنتی! سریع در رفتم و فرار کردم. خوبه که کوچه تاریک بود و صورتمو ندید.
دیدگاه ها (۲۵)

عشق تحت تعقیب بخش دومسونیکاز دیشب خوب نتونستم بخوابم، آخه او...

عشق تحت تعقیب بخش سومشدوخب داشتم از ماموریتی که انجام دادم ب...

خب دوستان بین این دو عکس واسه رمانم موندم😂

بالاخره این رمان تموم شد🌟😇🥲🥺

چند پارتی جونگوون p۴

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: دوست ندارم اینو بازی کنم، ولی سرگرم‌ک...

قهوه تلخ پارت ۴۶درحال قدم زدن بودم که صدایی توجه ام رو جلب ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط