هی مینویشتم هی مینوشتم
هی مینویشتم هی مینوشتم
انقدر حالِ دلش اروم بود که تو صَفحه چتمون نمیموند ببینه این منِ دَرمونده بعد از دقیقه ها "ایز تایپینگ"حَرفم چیه ..
میشستم تو صَفحه چَتمون تا بالاخره بخونه ..
وقتی میخوندو شُروع به نوشتن میکرد
چشامو میبستَم که دلشوره هام بیشتر نشه ؛
پیامو که میفرستاد
اوّل آخرشو میخوندم که نکنه گُفته باشه "خداحافظ برای همیشه" ..
وقتی میدیدم خبری از رفتن نیست اروم میشُدم ..
یه روز توو همه این جَرو بَحثا
باز براش نوشتم و نوشتم
اما دیگه نَخوند
ساعت ها نَخوند
روزها نخوند
و من هرروز به انتظار دیدن اون دوتا تیکِ لعنتیِ پایین پیام ..
یه روز خوند
یه روزی از روزا که دیگه یادَم رفته بود مُنتظرش بودم ،
جَواب داد منم خوندم ،
امّا دیگه از ذوق تو چِشمام اشک جَمع نشد ..
دیگه دلم نَریخت ..
این بار من دیگه جواب نَدادم ..
هیچوقت جواب نَدادم ..
و هنوز هم منتظره ..
ولی شاید یک روز بفهمه
هرچیزی باید سر ذوق و زمان خودش
اتّفاق بیفته ..
انقدر حالِ دلش اروم بود که تو صَفحه چتمون نمیموند ببینه این منِ دَرمونده بعد از دقیقه ها "ایز تایپینگ"حَرفم چیه ..
میشستم تو صَفحه چَتمون تا بالاخره بخونه ..
وقتی میخوندو شُروع به نوشتن میکرد
چشامو میبستَم که دلشوره هام بیشتر نشه ؛
پیامو که میفرستاد
اوّل آخرشو میخوندم که نکنه گُفته باشه "خداحافظ برای همیشه" ..
وقتی میدیدم خبری از رفتن نیست اروم میشُدم ..
یه روز توو همه این جَرو بَحثا
باز براش نوشتم و نوشتم
اما دیگه نَخوند
ساعت ها نَخوند
روزها نخوند
و من هرروز به انتظار دیدن اون دوتا تیکِ لعنتیِ پایین پیام ..
یه روز خوند
یه روزی از روزا که دیگه یادَم رفته بود مُنتظرش بودم ،
جَواب داد منم خوندم ،
امّا دیگه از ذوق تو چِشمام اشک جَمع نشد ..
دیگه دلم نَریخت ..
این بار من دیگه جواب نَدادم ..
هیچوقت جواب نَدادم ..
و هنوز هم منتظره ..
ولی شاید یک روز بفهمه
هرچیزی باید سر ذوق و زمان خودش
اتّفاق بیفته ..
- ۴۹.۲k
- ۰۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط