نفس کشیدن از جایی سخت میشه

نفس کشیدن از جایی سخت می‌شه،
که نخوای با سرنوشتت کنار بیای.
اونجاست که می‌فهمی جنگیدن با تقدیر،
آدم رو افسرده می‌‌کنه.
یه روزی که خیلی هم دور نیست،
می‌شینی زندگیت رو جمع و تفریق می‌کنی و می‌بینی،
یه عالمه آرزو روی دستت مونده.
با یه دنیا حرف که توی این سالها،
دونه‌دونه توی خودت ریختی.
ظلم یعنی،
«تقدیرِ»آدمایی که سهم هم نبودن،
اما خیلی اتفاقی به هم برخوردن،
تا با یه دنیا حسرت اسم همدیگه رو به گور ببرن.
دیدگاه ها (۱)

خدایـــــانمی دونم چی بگــــــمزبـــــونم نمی چرخه به گفتـــ...

چـــــه تلــــــــــخ استـــــــــ...!!!علاقــــــه ای که عا...

همه یِ ما باید کسی را داشته باشیمکه وقتی یک روز ، روزِ ما نب...

چه بیهوده اختراع شدسَم، شکنجه، تیغ، چوبه ی دار…وقتی یک خاطره...

خلاصه رمانم

این ادیت جدیدمه ولی هنوز کاملش نکردم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط