روزها گذشت

روزها گذشت.
من دوچرخه‌ام را در زیرزمین خانه قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد.
مدادرنگی‌هایم را در جامدادی گذاشتم تا خدای نکرده گم نشوند.
لباس‌های عیدم را در کمد گذاشتم تا دست هیچ‌کس به آنها نرسد.
توپ فوتبالم را توی توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچ‌کس آن را برندارد.
عروسک‌هایم را در ویترین گذاشتم تا مبادا خراب شوند.
روزها گذشت و سال‌ها گذشت.
من از همه داشته‌های کودکی‌ام به خوبی مراقبت کردم
اما نمی‌دانم کدام روز،
کدام سال،
چه کسی از کجا آمد و
روزهای کودکی‌ام را برد؟


#ستایش_قلب_سربی
#دلنوشته
دیدگاه ها (۲)

وقتی میگم از همه بدم میاد،وقتی میگم از همه خسته شدم،وقتی میگ...

بوے یلدا را میشنوی؟انتهاے خیابان آذر...باز هم قرار عاشقانه پ...

‏ما ایرانی‌ها اصولاً واسه هرچیزی راه‌حلی داریم؛مثلا وقتی یکی...

‹ گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا. ›#ستایش_قلب_سربی #ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط