و من
و من
بعد از رفتنت به خاطراتمان فکر میکنم
به روز هایی که برای تو گذشت اما هنوز هم برای من زنده است ،
و نفس میکشد
من به شهری فکرمیکنم که
باید بی تو در تک تک خیابان هایش قدم بگذارم ،
به شب هایی فکرمیکنم که ماه اَش تو بودی ...
به سایه ات فکرمیکنم ،
به دستانت
به نفس هایم که چقدر بی تو تنگ میشود ...
من به چشمانت فکرمیکنم ...
چشمانت
چشمانت
گفتم چشمانت ؟
راستی اصلا نبودنِ من به چشمانت می آید ؟
مائده زمان
#همینطور_نوشت
بعد از رفتنت به خاطراتمان فکر میکنم
به روز هایی که برای تو گذشت اما هنوز هم برای من زنده است ،
و نفس میکشد
من به شهری فکرمیکنم که
باید بی تو در تک تک خیابان هایش قدم بگذارم ،
به شب هایی فکرمیکنم که ماه اَش تو بودی ...
به سایه ات فکرمیکنم ،
به دستانت
به نفس هایم که چقدر بی تو تنگ میشود ...
من به چشمانت فکرمیکنم ...
چشمانت
چشمانت
گفتم چشمانت ؟
راستی اصلا نبودنِ من به چشمانت می آید ؟
مائده زمان
#همینطور_نوشت
۷۲۳
۳۰ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.