یک داستان زیبا
#یک_داستان_زیبا
قطره دلش دریا میخواست.خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.هربار خدا میگفت از قطره تا دریا راهیست طولانی...راهی پر از رنج و عشق و صبوری،هر قطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور کرد و گذشت،پشت سر گذاشت،ایستاد و منجمد شد،روان شد و راه افتاد،از دست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.
روزی خدا گفت:امروز روز توست.روز دریا شدن.خدا قطره را به دریا رساند.قطره طعم دریا را چشید،طعم دریا شدن را اما...
روزی قطره به خدا گفت:از دریا بزرگتر هم هست؟؟ خدا گفت:هست. قطره گفت پس من آنرا می خواهم،بزرگترین را،بینهایت را...
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت وگفت:این جا بی نهایت است.
آدم عاشق بود و دنبال کلمه ای میگشت تا عشقش را در آن بریزد،اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.
آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت،قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی از چشم عاشق چکید...خدا گفت:حالا تو بی نهایتی💎 #اکبر_رضایی
قطره دلش دریا میخواست.خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.هربار خدا میگفت از قطره تا دریا راهیست طولانی...راهی پر از رنج و عشق و صبوری،هر قطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور کرد و گذشت،پشت سر گذاشت،ایستاد و منجمد شد،روان شد و راه افتاد،از دست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.
روزی خدا گفت:امروز روز توست.روز دریا شدن.خدا قطره را به دریا رساند.قطره طعم دریا را چشید،طعم دریا شدن را اما...
روزی قطره به خدا گفت:از دریا بزرگتر هم هست؟؟ خدا گفت:هست. قطره گفت پس من آنرا می خواهم،بزرگترین را،بینهایت را...
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت وگفت:این جا بی نهایت است.
آدم عاشق بود و دنبال کلمه ای میگشت تا عشقش را در آن بریزد،اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.
آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت،قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی از چشم عاشق چکید...خدا گفت:حالا تو بی نهایتی💎 #اکبر_رضایی
۲.۴k
۰۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.