انکه هرشب میبری اورا به خلوتهای خویش

انکه هرشب میبری اورا به خلوتهای خویش
مثل من او هم شبی درد دلت را کرده گوش
ما که هم از اسب افتادیم هم از اصل خوبش
پشت به زین هرگز نبودیم زین ببعدم زین بدوش
بی گناهیم ولیکن مجرم و محکوم به درد
لال مردن بهتر است تا لای دیوار هست موش
حق ما چون تکه ای یخ اب شد در دست تو
پس بنوشان که دگر خونم نمی اید بجوش
از تو رنجت شد نصیب من مهرت برای دیگری
دور تو بسیار دیدم سایه ادم فروش
رنج گل را باغبان دید و گلابش را همه
سخت میگیرد روزگار بر ادمهای سخت کوش #محمدغلامی


#عاشقانه
دیدگاه ها (۳۳)

درد دارم ای رفیقم، درد میدانی که چیست ؟سوختن ازیک نگاه سرد...

به یادت که میوفتم من تمام درد میگیره بهاره. قلبم و انگار هوا...

نام تو باران بود و در ان لحظه که باریدی باز چشم من گریان بود...

ای همه وجود من تو هستی تارو پود من .نبود تو نبود من .نمیروی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط