به درد کهنه ی قلبم چه بی رحمانه می خندی
به درد کهنه ی قلبم چه بی رحمانه می خندی
هزاران دل گرفتارت به هر دیوانه می خندی
سوار اسب خوشبختی بتازی بی امان اما
بسان قصر رویایی به هر ویرانه می خندی
دلی در سینه ای خامش ره میخانه میجوید
تویی آن پیک مشتاقان که بر پیمانه می خندی
به هر تاری زگیسویت هزاران آرزو دارم
وصالت را مگیر از من که چون دردانه می خندی
نجستم هرگز آن راهی که راهش بی وفایی بود
تو را میخواهم از گلها که بر گلخانه می خندی
منم مجنون آواره ز درد سینه می گویم
به درد کهنه ی قلبم چه بی رحمانه می خندی...
#عاشقانه
#خاصترین
هزاران دل گرفتارت به هر دیوانه می خندی
سوار اسب خوشبختی بتازی بی امان اما
بسان قصر رویایی به هر ویرانه می خندی
دلی در سینه ای خامش ره میخانه میجوید
تویی آن پیک مشتاقان که بر پیمانه می خندی
به هر تاری زگیسویت هزاران آرزو دارم
وصالت را مگیر از من که چون دردانه می خندی
نجستم هرگز آن راهی که راهش بی وفایی بود
تو را میخواهم از گلها که بر گلخانه می خندی
منم مجنون آواره ز درد سینه می گویم
به درد کهنه ی قلبم چه بی رحمانه می خندی...
#عاشقانه
#خاصترین
۹.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.