زخم های کهنه

"زخم های کهنه "
خیالم را به سفر میبرم
خاطرانم را عریان میکنم
ذهن آشفته ام را ورق ورق می خوانم
گنجی از دردهای غبار گرفته و
زخم های کهنهء تار, عنکبوت بسته
در لایه ای ضخیم از غمبادها
با بغضی نترکیده و
فریادهابی در گلو خفه شده
در انتظار, ’شورش و طغیان می بینم
رویش را ،با غمی تازه می پوشانم و
ذهنم را به زنجیر می کشم و خاطراتم را ’دور میزنم
تا عنکبوتی دیگر بر آن تار ببندد
شاید،
در سفری دیگر...
دیدگاه ها (۹)

بارالها:آفتاب تابانت امروز نیز برآمد از پشت پنجره نگاهم،تا ف...

★☆رمز عبودیت★☆** از ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ ﺑﻪ...

شکستم . . . آنقدر آهسته که صدای شکستنم، کسی را آزار ندهد . ....

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط