غسال جوانی را می شست دیدم زار زار گریه می ڪند بهش گفتم چی شده تو ڪه روزی صد تا رو غسل میڪنی!!! روی بازوی جوان رو نشونم داد نوشتہ بود برام گریه ڪڹ غســـــال... ... مآدر...... ندارم ↯↯↯↯↯ فقط بانازبشور..............بدون نازکش قدکشیدم
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.