تک پارتی درخواستیباجی کازوتورا چیفویو

تک پارتی درخواستی/باجی کازوتورا چیفویو


(از زبان نویسنده) :

باجی و کازوتورا دو دوست صمیمی از زمان بچگی بودند. 


_زمان حال_


(کازوتورا) :

/ باجی به نظرت مدرسه جدیدمون چجوریه؟ /

(باجی) :

/نمیدونم ولی مطمعنم آدمای باحالی اونجان دلم میخواد باهاشون دعوا کنم ببینم کدوممون قویه/

(کازوتورا) :

/همیشه ی خدا به فکر دعوایی آخه برای چی می خوای قدرتت رو به رخ همه بکشی/

باجی رو به من لبخند زد. 

(از زبان نویسنده):

باجی و کازوتورا به سمت مدرسه رفتن و بعد کمی رسیدند و توی کلاس خودشون نشستن .  کازوتورا پشت باجی نشست.تا اینکه یه پسر با موهای بلوند و چشمای فیروزه ای وارد کلاس شد و روی صندل خالی کنار باجی نشست. 

(کازوتورا) :

/هوی باجی این پسر مو بلوند کیه؟ /

(باجی):

/من از کجا بدو.../

(پسر موبلوند) :

/پسر موبلوند نه اسم داره. من چیفویو ماتسونو هستم/

(باجی) :

/ما منطوری نداشتیم.. عذر میخوام/

(چیفویو) :

/نه نه حرفشم نزن عیب نداره، چطوره بجای عذر خواهی جبران کنین/

(کازوتورا) :

/جبران؟ /

(چیفویو) :

/خب ارع، میتونین شام مهمونم کنین/

(باجی) :

/خیله خب، امروز شام هردوتون مهمون من/

(چیفویو) :

/عالیه، ولی فکر نمیکنین که..باید خودتونو معرفی کنین؟ /

(کازوتورا) :

/اوه، درسته من کازوتورا ام و اینم باجیع/

(چیفویو) :

/از آشناییتون خوشبختم/

(باجی) :

/خب خب دیگه معرفی بسه کلاس داره شروع میشه/

(کازوتورا و چیفویو) 

_اوهوم

-اوهوم

__همان روز عصر__


(چیفویو ) :

/ببینم باجی، کازوتورا نمیاد؟؟ /

(باجی) :

/نمیدونم دیگه همین موقع ها باید می.... /

__گوشی باجی صدا داد__

(باجی) :

/اوه کازوتوراعه پیام داده میگه که.... که نمیتونه بیاد و ما خودمون بریم/

(چیفویو) :

/حیف شد... خب بریم؟؟ /

__باجی سرش رو به نشانه ی اره تکون داد و هردو باهم رفتن به مغازه__

[ویو کازوتورا در همین لحظه]

(کازوتورا) :

/خب دیگه وقتشه بر..../ تا درو باز کردم یه چیزی توی شکمم فرو رفت. اون یه چاقو بود و کسی که اینکارو کرد... کیساکی.... 

افتادم رو زمین همینطور پاشتم خون از دست میدادم ولی اگه باجی و چیفویو نگرانم بشن و بیان اینجا ممکنه اونا هم آسیب ببینن پس باید بهش پیام پیام بدم........ بعد از اینکه پیامو دادم باجی سریع جواب داد:::باشه مراقب خودت باش:::


(کیساکی) :

/هوی هانما...از اونچیزی که فک میکردم ضعیف تر بود مطمعنن خیلی زود میمیره/حسابی بهش لگد زدم تا بمیره ولی کمی سخت جون بود بنابراین ولش کردم و رفتم سمت موتور هانما و سوارش شدم اونم حرکت کرد و از اونجا رفتیم .. 

[ویو سمت باجی و چیفویو بعد از شام] 


(چیفویو) :

/باجی نظرت چیه بریم یه سر به کازوتورا بزنیم؟ /

(باجی) :

/اره ایده ی خوبیه یه ماشین میگیرم/

__وقتی باجی و چیفویو به خونه ی کازوتورا میرسند__
دیدگاه ها (۶)

(باجی) :/وایسا ببینم در چرا بازه و اون کسی که اونجا افتاده.....

ولی هانما و سانزو😔😔

عرررر رند شوددددد😂😂😂

🙂🙂کمیک قبلی زیاد حمایت نداشت بنابراین امید وارم از این خوشتو...

شاگرد انتقالی پارت ۶۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط