فراتر از دوستی قسمت ²⁴
فراتر از دوستی قسمت ²⁴
Hyunjin:
" لطفا از این ب وقتی باهام قهری یا عصبانی هستی بهم بگو واقعن خیلی نگران میشم کوچولو "
Felix:
" باشه ، من الان هم قهرم هم عصبانی عم "
Hyunjin:
" از دلت در میارم کوچولوم "
Felix:
" باشع ، خب دیگه حالت خوب شده پس * قیافه هیونجین رو میبینه * واییی تو چقدر احساساتی هستی گریه نکن "
Hyunjin:
" باشه * پاک کردن اشک هاش * خب چقدر وقت میدی تا از دلت دربیارم؟ "
Felix:
" عا...⁴ روز بسه از الان شروع شد "
فیلیکس بعد از حرفش میره پشت میزش میشینه و گوشیش رو از رو حالت سایلنت بر میداره. کارش رو ادامه میده هیونجین از اتاق میره بيرون و لباسش رو عوض میکنه و دوباره میاد تو اتاق فیلیکس و رو تختش دراز میکشه
★تخت فیلیکس بغل میز کارشه★
" بیبی "
Felix:
" هوم ؟ الان منو چی صدا کردی "
Hyunjin:
" بیبییییی...حالا شنیدی ؟ از این ب بعد منم میشم د.دی "
Felix:
" پوف ..."
¹ ساعت گذشته بود همچنان فیلیکس داشت با لپ تاپ کار میکرد و هیونجین دراز کشیده بود و اون رو نگاه میکرد
" فیلیکسم کارت تموم نشده ؟ "
فیلیکس جوابی نداد و ب کارش ادامه داد ، هیونجین بلند شد و رفت از پشت فیلیکس رو بغل کرد
" بیبیم مشغول کاره صدای منو د.دی.ش دو نمیشنوه "
Felix:
" آخرشه * لپ هیونجین رو می.بو.سه * "
Hyunjin:
" باشه "
هیونجین همینطوری از پشت فیلیکس رو بغل کرد تا کار فیلیکس تموم بشه کار فیلیکس ک تموم شد هیونجین بلند شد
" خب چی کارکنم باهام آشتی کنی ؟ "
Felix:
" فکر کن تا ی راه حل پیدا کنی "
Hyunjin:
" چ خوراکی ای رو بیشتر از همه دوست داری؟ "
Felix:
" شکلات عسلی ک جدیدن آب شده رفته تو زمین "
Hyunjin:
" باشه "
هیونجین رفت سریع لباس پوشید و اومد سمت در
Felix:
" جایی میری ؟ "
Hyunjin:
" میرم شکلات عسلی برات بگیرم "
Felix:
" نمیخاد "
Hyunjin:
" از اونجایی ک میخوام باهام آشتی کنی میخاد ، من رفتم *می.بو.ست.ش*"
هیونجین رفت چن تا مغازه و پرسید ک شکلات عسلی دارن یا ن در آخر ی مغازه قدیمی دید
" ب احتمال زیاد همین داره "
رفت داخل مغازه پیر مردی پشت صندوق بود
" سلام خسته نباشید شکلات عسلی دارید ؟ "
Old man:
" بله داریم بسته آخرین باکسش هست تا دوباره سفارش بدم "
Hyunjin:
" میشه همون ی باکس رو بدین ؟ "
Old man:
" بله پسرم چرا ک ن بیا اینجا بگیر "
هیونجین همراه مرد رفت و باکس شکلات رو گرفت و اومدن تو مغازه
" بفرمایید این کارت رمزش هم ****"
★فوضولی ؟ میخواستی رمزش هم بدونی ؟★
Old man:
" مرسی از خریدت پسرم اینم کارتت ب سلامت "
Hyunjin:
" متشکرم "
هیونجین رفت خونه دید فیلیکس تو آشپزخونه در حال آشپزیه باکس شکلات رو گذاشت رو اپن و رفت فیلیکس رو از پشت بغل کرد
" منم ... نترسی "
Felix:
" دستت رو دیدم فهمیدم "
Hyunjin:
" خب باید باهام آشتی کنی "
Felix:
" مگه گرفتی "
Hyunjin:
" اپن رو نیگا کن "
Felix:
" آشتی عم "
★فیلیکس اینجا قشنگ مثه منه وقتی قهر میکنم:)★
ادامه دارد...:)
Hyunjin:
" لطفا از این ب وقتی باهام قهری یا عصبانی هستی بهم بگو واقعن خیلی نگران میشم کوچولو "
Felix:
" باشه ، من الان هم قهرم هم عصبانی عم "
Hyunjin:
" از دلت در میارم کوچولوم "
Felix:
" باشع ، خب دیگه حالت خوب شده پس * قیافه هیونجین رو میبینه * واییی تو چقدر احساساتی هستی گریه نکن "
Hyunjin:
" باشه * پاک کردن اشک هاش * خب چقدر وقت میدی تا از دلت دربیارم؟ "
Felix:
" عا...⁴ روز بسه از الان شروع شد "
فیلیکس بعد از حرفش میره پشت میزش میشینه و گوشیش رو از رو حالت سایلنت بر میداره. کارش رو ادامه میده هیونجین از اتاق میره بيرون و لباسش رو عوض میکنه و دوباره میاد تو اتاق فیلیکس و رو تختش دراز میکشه
★تخت فیلیکس بغل میز کارشه★
" بیبی "
Felix:
" هوم ؟ الان منو چی صدا کردی "
Hyunjin:
" بیبییییی...حالا شنیدی ؟ از این ب بعد منم میشم د.دی "
Felix:
" پوف ..."
¹ ساعت گذشته بود همچنان فیلیکس داشت با لپ تاپ کار میکرد و هیونجین دراز کشیده بود و اون رو نگاه میکرد
" فیلیکسم کارت تموم نشده ؟ "
فیلیکس جوابی نداد و ب کارش ادامه داد ، هیونجین بلند شد و رفت از پشت فیلیکس رو بغل کرد
" بیبیم مشغول کاره صدای منو د.دی.ش دو نمیشنوه "
Felix:
" آخرشه * لپ هیونجین رو می.بو.سه * "
Hyunjin:
" باشه "
هیونجین همینطوری از پشت فیلیکس رو بغل کرد تا کار فیلیکس تموم بشه کار فیلیکس ک تموم شد هیونجین بلند شد
" خب چی کارکنم باهام آشتی کنی ؟ "
Felix:
" فکر کن تا ی راه حل پیدا کنی "
Hyunjin:
" چ خوراکی ای رو بیشتر از همه دوست داری؟ "
Felix:
" شکلات عسلی ک جدیدن آب شده رفته تو زمین "
Hyunjin:
" باشه "
هیونجین رفت سریع لباس پوشید و اومد سمت در
Felix:
" جایی میری ؟ "
Hyunjin:
" میرم شکلات عسلی برات بگیرم "
Felix:
" نمیخاد "
Hyunjin:
" از اونجایی ک میخوام باهام آشتی کنی میخاد ، من رفتم *می.بو.ست.ش*"
هیونجین رفت چن تا مغازه و پرسید ک شکلات عسلی دارن یا ن در آخر ی مغازه قدیمی دید
" ب احتمال زیاد همین داره "
رفت داخل مغازه پیر مردی پشت صندوق بود
" سلام خسته نباشید شکلات عسلی دارید ؟ "
Old man:
" بله داریم بسته آخرین باکسش هست تا دوباره سفارش بدم "
Hyunjin:
" میشه همون ی باکس رو بدین ؟ "
Old man:
" بله پسرم چرا ک ن بیا اینجا بگیر "
هیونجین همراه مرد رفت و باکس شکلات رو گرفت و اومدن تو مغازه
" بفرمایید این کارت رمزش هم ****"
★فوضولی ؟ میخواستی رمزش هم بدونی ؟★
Old man:
" مرسی از خریدت پسرم اینم کارتت ب سلامت "
Hyunjin:
" متشکرم "
هیونجین رفت خونه دید فیلیکس تو آشپزخونه در حال آشپزیه باکس شکلات رو گذاشت رو اپن و رفت فیلیکس رو از پشت بغل کرد
" منم ... نترسی "
Felix:
" دستت رو دیدم فهمیدم "
Hyunjin:
" خب باید باهام آشتی کنی "
Felix:
" مگه گرفتی "
Hyunjin:
" اپن رو نیگا کن "
Felix:
" آشتی عم "
★فیلیکس اینجا قشنگ مثه منه وقتی قهر میکنم:)★
ادامه دارد...:)
۱۳.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.