من بغض آخر شب تولد چهل سالگیتم

💭من بُغضِ آخرِ شبِ تولدِ چِهل سالگیتم...
بی حوصلگیت پشتِ ترافیکِ سَنگین از پُرحرفیایِ زنی که کنارت نشسته...
بی خوابیِ شبِ قبلِ ماهِ عَسل و خستگیِ صبحِ فرداشم...
من اون لحظه‌ایم که دلت یهو با پِلی شدنِ یه آهنگِ آشنا هُررری میریزه
بَند اومدنِ اون نفسِ راحتی‌ام که داری وقتِ شونه کردنِ موهایِ فرخورده‌یِ دُخترت می‌کشی...
من مُچاله شدنِ دُخترت تو خودش از زورِ گریه و بالشتِ خیسشم
ولو شدنِ تنِ نَحیفش تویِ تَراس و اشک‌هاش تو اتوبوس‌هایِ خطی جلویِ چشمِ آدم‌هام...
بُغض‌های همسرت از دوست نداشته شدن و سیگارِ لایِ انگشت‌هایِ پِسرتم
من طعمِ آشنایِ یه خورشت قرمه سبزی‌ام که زَهر میشه به کامت...
غمِ لحظه‌ایم که از دور می‌بینی دارم کنارِ کسی که دوستم داره می‌خندم، خوشحالم...
نمِ اشکت از دوریِ دخترتم،
وقتی داره به هوایِ کسی زودتر از موعد خونه رو ترک میکنه...
من چایِ عطریِ سرد شده‌یِ یه عصرِ کسل کننده‌ام که تنها تو تراسِ خونت نشستی و تویِ خاطراتت دنبال‌ یه دوست داشتن و دوست داشته شدنِ واقعی می‌گردی،
یه لبخندِ آشنا،
موهایِ فرخورده‌ای که انگشتاتُ لایِ پیچ‌هاش جا گذاشتی....
"وضعِ ریه‌هات خرابه" و غدقن شدنِ سیگارتم...
من تنهاییتم...
من میـرم اما نمیــرم...
از کنارت میرم اما تو یادت، تو تک تکِ لحظه هایِ عمرت
حسرتِ بودنمُ جــا میذارم....

#آناهیتا

#خاص #عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

نشستم چای خوردم ،شِعر گفتم،شاملو خواندم.اگر منظورت این ها بو...

گُفتَم از قِصٖه یِ عِشقَت گِـرِهی باز کُنَمبه پریشانیِ گیـسو...

وقتی که #تو نیستی،دُنیا چیزی کم دارد؛ مثلِ کم داشتنِ یک وَزی...

#تو را می‌خواهم برایِ پَنجاه سالگیشَصت سالگیهَفتاد سالگی..ت...

پارت : ۳۲

حتما كه نبايد كلمه ى دوستت دارم را به زبان آورد؛اصلا دوست دا...

پارت : ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط