شاهنامه ۱۳۴ اردشیر شیروی
#شاهنامه #۱۳۴ #اردشیر_شیروی
پادشاهی اردشیر شیروی شش ماه بود .
. وقتی گراز از پادشاهی اردشیر آگاه شد نامهای به پیروزخسرو نوشت و از او خواست تا برای کشتن اردشیر چارهای بیندیشد و گفت : من از روم سپاه میآورم مبادا کسی خبردار شود. پیروزخسرو نزد تخوار رفت و موضوع را گفت . تخوار گفت : تو نگران خون بزرگان نباش و به سخنان گراز گوش کن .. پیروزخسرو شبهنگام که به مجلس اردشیر رفت ، همه شراب خوردند و مست کردند و دیرگاه که همه میرفتند پیروزخسرو شاه را خفه کرد سپس نامهای به گراز نوشت و شرح کشتن اردشیر را داد. #گراز معروف به فرایین
پادشاهی فرایین پنجاه روز بود .گراز به ایران تاخت و به قصر آمد و بر تخت پادشاهی نشست روز و شب در حال ولخرجی بود و همیشه در حال خوردن و کمکم بزرگان از دست او ناراضی شدندو علاوه بر آن خوش گزارنی در بیدادگری و ناجوانمردی همتا نداشت و خونهای زیادی ریخت .
، شهران گراز با سپاه همراهش رفتند و بالاخره با تیری او را از پا درآوردند و بعد همه سپاه هرکدام خنجری به او زدند . بعدازآن زمان زیادی مملکت بی شهریار بود و همه به دنبال فرزند شاهان میگشتند اما کسی را نیافتند. #پوران دخت پادشاهی او شش ماه بود . بالاخره دختری به نام پوران که از نژاد ساسان بود را یافتند و بر تخت نشاندند .
پوران دخت گفت : نمیخواهم کسی درویش بماند و . از کشور بدخواهان را دور خواهم کرد و بر آئین شاهان رفتار میکنم . سپس پیروزخسرو را طلبید و به او گفت : به خاطر کاری که با شاه کردی باید مجازات شوی واورا کشت بعد از شش ماه که از پادشاهی پوران گذشت بیمار شد و مرد .
#فرخ زاد یک ماه بود . او نیز گفت : من فرزند شاهان هستم و جز نیکویی و ایمنی در جهان نمیخواهم . هرکس راستی پیشه کند او را ارجمند میدارم اما بعد از یک ماه او نیز مرد
@hakimtoosi
پادشاهی اردشیر شیروی شش ماه بود .
. وقتی گراز از پادشاهی اردشیر آگاه شد نامهای به پیروزخسرو نوشت و از او خواست تا برای کشتن اردشیر چارهای بیندیشد و گفت : من از روم سپاه میآورم مبادا کسی خبردار شود. پیروزخسرو نزد تخوار رفت و موضوع را گفت . تخوار گفت : تو نگران خون بزرگان نباش و به سخنان گراز گوش کن .. پیروزخسرو شبهنگام که به مجلس اردشیر رفت ، همه شراب خوردند و مست کردند و دیرگاه که همه میرفتند پیروزخسرو شاه را خفه کرد سپس نامهای به گراز نوشت و شرح کشتن اردشیر را داد. #گراز معروف به فرایین
پادشاهی فرایین پنجاه روز بود .گراز به ایران تاخت و به قصر آمد و بر تخت پادشاهی نشست روز و شب در حال ولخرجی بود و همیشه در حال خوردن و کمکم بزرگان از دست او ناراضی شدندو علاوه بر آن خوش گزارنی در بیدادگری و ناجوانمردی همتا نداشت و خونهای زیادی ریخت .
، شهران گراز با سپاه همراهش رفتند و بالاخره با تیری او را از پا درآوردند و بعد همه سپاه هرکدام خنجری به او زدند . بعدازآن زمان زیادی مملکت بی شهریار بود و همه به دنبال فرزند شاهان میگشتند اما کسی را نیافتند. #پوران دخت پادشاهی او شش ماه بود . بالاخره دختری به نام پوران که از نژاد ساسان بود را یافتند و بر تخت نشاندند .
پوران دخت گفت : نمیخواهم کسی درویش بماند و . از کشور بدخواهان را دور خواهم کرد و بر آئین شاهان رفتار میکنم . سپس پیروزخسرو را طلبید و به او گفت : به خاطر کاری که با شاه کردی باید مجازات شوی واورا کشت بعد از شش ماه که از پادشاهی پوران گذشت بیمار شد و مرد .
#فرخ زاد یک ماه بود . او نیز گفت : من فرزند شاهان هستم و جز نیکویی و ایمنی در جهان نمیخواهم . هرکس راستی پیشه کند او را ارجمند میدارم اما بعد از یک ماه او نیز مرد
@hakimtoosi
۲۴.۹k
۱۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.