تک پارتی
تک پارتی
وقتی تولدش بود...
_______________
آروم نگاهی به اطراف کرد واقعا دلش گرفته بود امروز تولدش بود و کنار هیچکدوم از رفیق هاش و از همه مهم تر ا.ت نبود...چقدر دوست داشت امروز رو مرخصی بگیره و بره به ا.ت سر بزنه ولی متاسفانه فرمانده پادگانش اصلا خوش اخلاق نبود و بهش مرخصی نداده بود...
به سرباز هایی که هرکدوم مشغول کاری بودن نگاه کرد... سمت یکی از سرباز ها که تونسته بود باهاش بیشتر از بقیه سرباز ها صمیمی بشه رفت...
_عامم...لئو کمک میخوای ؟!
@نه هیونگ دمت گرم خودم انجام میدم...
پایه نوت موسیقی رو از دست لئو گرفت و جمعش کرد
_اینجوری خودمم سر گرم میشم ...
به لئو کمک کرد و وسیله های مراسم رو جمع کرد...
@هیونگ پایه ایی یکم بریم سوجو بزنیم؟!
_سوجو؟! میدونی که تو دوره سربازی ممنوعه چجوری میخوایم بخوریم؟!
@خب....اگر یواشکی وارد پادگان کرده باشم چی؟!
_لئو؟!
@هیونگ؟!...امروز تولدته بریم دیگه؟!...اگر فهمیدن با من ...
_بریم....
پرش زمانی*
نیم ساعت گذشته بود و هردوشون مست بودن.... البته اونقدر زیاد مست نبودند که نتونن کاری کنن...
یکدفعه در باز شد و نامجون و لئو نیم متر پریدن ...جونگهیون...یکی از سرباز ها وارد اتاق شد
جونگ هیون:عااا...نامجون شی باید بریم داخل حیاط اوضاع خیلی خراب شده...
_چرا؟!
جونگ هیون:فقط بیاید...
نامجون و لئو سریع وارد حیاط شدن...حیاط خلوت خلوت بود
_جونگ هیون پس چرا....
همنجوری که داشت حرف میزد برگشت اما حرفش با دیدن اشخاص پشت سرش قطع شد...
_ش،شما...
پسرا و ا.ت:تولدت مبارکککک هووو
نامجون متعجب وایستاده بود و فقط بهشون نگاه میکرد...
ات:یااا بغلمون نمیکنی؟!...باووشهه...پسرا بریم ...
ا.ت کیک رو داد دست جیمین برگشت هنوز دو قدم برنداشته بود که رفت رو هوا ....نامجون از پشت بغل کرده بود می چرخوندش...
ات:ی،یااا الان حالم بد میشههه...
رو زمین وایستاد که دوباره تو بغل نامجون رفت...
_آخخ ا.ت چقدر دلم برات تنگ شده بود...
جین:ما هم اینجا بادمجونیم...
نامجون از ا.ت جدا شد ...
_پسرااا...
تو بغل شیش نفر فرو رفت...
ا.ت:خب بسه دیگه من کیک میخوام...بدو کیک رو ببر من بخورم ...
_چشم لیدی...
بعد از خوردن کیک
ا.ت باکس کوچیکی رو جلو نامجون گذاشت...
ات:اینم برای تو...
جین:خیلی کادو قشنگیه...
ات:جینییی...قرار بود. هیچی نگی...
نامجون در جعبه رو باز کرد ...
با دیدن بیبی چک نگاهی به ا.ت کرد...
_ح،حامله ایی؟!
یونگی:نه پس این مال ننشه
همه زدن زیر خنده
_چند روزه؟!
ادامه کامنت...
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
وقتی تولدش بود...
_______________
آروم نگاهی به اطراف کرد واقعا دلش گرفته بود امروز تولدش بود و کنار هیچکدوم از رفیق هاش و از همه مهم تر ا.ت نبود...چقدر دوست داشت امروز رو مرخصی بگیره و بره به ا.ت سر بزنه ولی متاسفانه فرمانده پادگانش اصلا خوش اخلاق نبود و بهش مرخصی نداده بود...
به سرباز هایی که هرکدوم مشغول کاری بودن نگاه کرد... سمت یکی از سرباز ها که تونسته بود باهاش بیشتر از بقیه سرباز ها صمیمی بشه رفت...
_عامم...لئو کمک میخوای ؟!
@نه هیونگ دمت گرم خودم انجام میدم...
پایه نوت موسیقی رو از دست لئو گرفت و جمعش کرد
_اینجوری خودمم سر گرم میشم ...
به لئو کمک کرد و وسیله های مراسم رو جمع کرد...
@هیونگ پایه ایی یکم بریم سوجو بزنیم؟!
_سوجو؟! میدونی که تو دوره سربازی ممنوعه چجوری میخوایم بخوریم؟!
@خب....اگر یواشکی وارد پادگان کرده باشم چی؟!
_لئو؟!
@هیونگ؟!...امروز تولدته بریم دیگه؟!...اگر فهمیدن با من ...
_بریم....
پرش زمانی*
نیم ساعت گذشته بود و هردوشون مست بودن.... البته اونقدر زیاد مست نبودند که نتونن کاری کنن...
یکدفعه در باز شد و نامجون و لئو نیم متر پریدن ...جونگهیون...یکی از سرباز ها وارد اتاق شد
جونگ هیون:عااا...نامجون شی باید بریم داخل حیاط اوضاع خیلی خراب شده...
_چرا؟!
جونگ هیون:فقط بیاید...
نامجون و لئو سریع وارد حیاط شدن...حیاط خلوت خلوت بود
_جونگ هیون پس چرا....
همنجوری که داشت حرف میزد برگشت اما حرفش با دیدن اشخاص پشت سرش قطع شد...
_ش،شما...
پسرا و ا.ت:تولدت مبارکککک هووو
نامجون متعجب وایستاده بود و فقط بهشون نگاه میکرد...
ات:یااا بغلمون نمیکنی؟!...باووشهه...پسرا بریم ...
ا.ت کیک رو داد دست جیمین برگشت هنوز دو قدم برنداشته بود که رفت رو هوا ....نامجون از پشت بغل کرده بود می چرخوندش...
ات:ی،یااا الان حالم بد میشههه...
رو زمین وایستاد که دوباره تو بغل نامجون رفت...
_آخخ ا.ت چقدر دلم برات تنگ شده بود...
جین:ما هم اینجا بادمجونیم...
نامجون از ا.ت جدا شد ...
_پسرااا...
تو بغل شیش نفر فرو رفت...
ا.ت:خب بسه دیگه من کیک میخوام...بدو کیک رو ببر من بخورم ...
_چشم لیدی...
بعد از خوردن کیک
ا.ت باکس کوچیکی رو جلو نامجون گذاشت...
ات:اینم برای تو...
جین:خیلی کادو قشنگیه...
ات:جینییی...قرار بود. هیچی نگی...
نامجون در جعبه رو باز کرد ...
با دیدن بیبی چک نگاهی به ا.ت کرد...
_ح،حامله ایی؟!
یونگی:نه پس این مال ننشه
همه زدن زیر خنده
_چند روزه؟!
ادامه کامنت...
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
۸.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.