𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
P²⁹
شوگا«مرتیکه پدصگ منو ضایع میکنههههههه....هوفففف....رفتم حموم دوش گرفتم.....رفتم طبقه بالا تو اتاقم.....توی بالکن نشسته بودم و به حیاط نگاه میکردم....یه ون جلو در وایستاد....کی میتونه باشه.....وقتی از در پیاده شد شکه شوم....این عوضی اینجا چه غلطی میکنه.....بلند شدم رفتم طبقه پایین.....بله اون عوضیم اونجا بود....
مونا«سلام عشقممممم
شوگا«سلام*خشک و سرد
مونا«انقد سرد نباش دیگههههه مثلا عشقت اومده
شوگا«اولن تو عشق من نیستی و دوم منن عشق تو نیستم و سوم تو اینجا چه غلطی میکنی
مونا«نمیتونم بیام خونه نامزدم؟!
شوگا«ودف؟!نامزد چه گوهیه برو گمشو
مونا«پس مامانم و بابام بهت نگفتن....اوکی اشکال نداره شب میان
شوگا«برید گمشید ببینم
مونا«اههه عشقم اینطوری نکن
شوگا«هوفففففف فقط بخاطر اینکه فامیلمونین
مونا«یسسسس
(یه توضیح اینجا بدم که مونا دختر عمه شوگاس و شوگا از عمش و شوهرش و دخترشون متنفره...اونا یه پسر ناتنی دارن که اسمش ممده😂نه شوخی کردم سونگ وانه اون ۲۶ سالشه و مونا ۲۴)
شوگا«همین کم بود.....امروز باید میرفتم ا.ت رو از بیمارستان بیارم....بلند شدم رفتم بیمارستان.....کلی برگه امضا کردم و رفتم پیش ا.ت...آماده بود...
شوگا«بریم؟
ا.ت«بريم
توی ماشین
شوگا«چند تا چیز رو باید بهت بگم....دختر عمم مونا اومده....خیلی چندش و حسود و کلا هرزس...داداش ناتنیش سونگ وانه....و عمم و شوهرش....زیاد تو دست و پاشون نباش...فقط همین
ا.ت«سعی میکنم
شوگا«فعلا به عنوان خدمتکار توی عمارتی
ا.ت«اوهوم
شوگا«تمام مدت سرش توی دفترش بود....کنجکاو بودم ببینم چی میکشه....دفتر رو از دستش کشیدم
ا.ت«هعیییییی
شوگا«عههه دو دیقه
شوگا«داشتم نقاشی هاش رد نگاه میکردم....واقعا هنرمنده...
شوگا«بگیرش...در ضمن نقاشی خیلی خوبه
ا.ت«ممنون
P²⁹
شوگا«مرتیکه پدصگ منو ضایع میکنههههههه....هوفففف....رفتم حموم دوش گرفتم.....رفتم طبقه بالا تو اتاقم.....توی بالکن نشسته بودم و به حیاط نگاه میکردم....یه ون جلو در وایستاد....کی میتونه باشه.....وقتی از در پیاده شد شکه شوم....این عوضی اینجا چه غلطی میکنه.....بلند شدم رفتم طبقه پایین.....بله اون عوضیم اونجا بود....
مونا«سلام عشقممممم
شوگا«سلام*خشک و سرد
مونا«انقد سرد نباش دیگههههه مثلا عشقت اومده
شوگا«اولن تو عشق من نیستی و دوم منن عشق تو نیستم و سوم تو اینجا چه غلطی میکنی
مونا«نمیتونم بیام خونه نامزدم؟!
شوگا«ودف؟!نامزد چه گوهیه برو گمشو
مونا«پس مامانم و بابام بهت نگفتن....اوکی اشکال نداره شب میان
شوگا«برید گمشید ببینم
مونا«اههه عشقم اینطوری نکن
شوگا«هوفففففف فقط بخاطر اینکه فامیلمونین
مونا«یسسسس
(یه توضیح اینجا بدم که مونا دختر عمه شوگاس و شوگا از عمش و شوهرش و دخترشون متنفره...اونا یه پسر ناتنی دارن که اسمش ممده😂نه شوخی کردم سونگ وانه اون ۲۶ سالشه و مونا ۲۴)
شوگا«همین کم بود.....امروز باید میرفتم ا.ت رو از بیمارستان بیارم....بلند شدم رفتم بیمارستان.....کلی برگه امضا کردم و رفتم پیش ا.ت...آماده بود...
شوگا«بریم؟
ا.ت«بريم
توی ماشین
شوگا«چند تا چیز رو باید بهت بگم....دختر عمم مونا اومده....خیلی چندش و حسود و کلا هرزس...داداش ناتنیش سونگ وانه....و عمم و شوهرش....زیاد تو دست و پاشون نباش...فقط همین
ا.ت«سعی میکنم
شوگا«فعلا به عنوان خدمتکار توی عمارتی
ا.ت«اوهوم
شوگا«تمام مدت سرش توی دفترش بود....کنجکاو بودم ببینم چی میکشه....دفتر رو از دستش کشیدم
ا.ت«هعیییییی
شوگا«عههه دو دیقه
شوگا«داشتم نقاشی هاش رد نگاه میکردم....واقعا هنرمنده...
شوگا«بگیرش...در ضمن نقاشی خیلی خوبه
ا.ت«ممنون
۲۳.۰k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.