از تو کبریتی خواستم
از تو کبریتی خواستم
که شب را روشن کنم
تا پله ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستانت را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستانت را به من سپردی
زمان کهنه شد
و مُرد..
#احمدرضا_احمدی
که شب را روشن کنم
تا پله ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستانت را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستانت را به من سپردی
زمان کهنه شد
و مُرد..
#احمدرضا_احمدی
۲.۳k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.