اون وقتا که مجازی مد نبود

اون وقتا که مجازی مد نبود
ما واقعی عاشق هم می شدیم
با ابروهای پاچه بزی و سیبیل های پشت لب
با مانتو عبایی و اپل های روی شونه
با ماتیکای صورتی مامان که تا برسیم خونه هزار بار با دستمال کاغذی پاکش می کردیم
با وحشت پاترول سبز کمیته.
آش نذری های اون روزا بوی گل سرخ میداد. بوی کاسه چینی، بوی انتظار پشت در، بوی خیالبافی برای برگهای یاس ته کاسه نذری.
اون وقتا دورهمی ها مزه داشت. شیرین مثل قاچ هندونه و معطر مثل برگهای مخملی شمعدونی تو یه حیاط آب پاشی شده
اون وقتا انتظار معنا داشت. مثل شمردن روزهای سربازی پسر همسایه، مثل وقت و بی وقت سر زدن به مغازه عکاسی و سراغ عکسای ظاهر نشده رو گرفتن
مثل بلاتکلیفی مادر بارداری که نمی دونست بچه اش دختره یا پسر
مثل شمردن دقیقه ها و زل زدن به تلفن؛ وقتی آیدی کالر هنوز مد نبود
مثل آشپزی سر صبح مامان و بوی قرمه سبزی ای که دم ظهر تو خونه می پیچید.
چقدر دوست داشتم زود بزرگ بشم و حالا چقدر دلم تنگه برای روزایی که گذشت؛
با کفشای تق تقی مامان
با تصمیم کبری
با آن مرد در باران آمد
با بوی دفترهای کاهی...
دلم برای دلهره های غریب اون روزا، برای مشق های ننوشته، برای قهرهای مدرسه...
دلم تنگه برای واقعیت اون سالها...
#آزیتا_خیری
دیدگاه ها (۱)

همه تکرار ها بد نیستندمثل تکرار دوست داشتن تومیان روزهای تکر...

خسته ام؛فقط کمی عشق می خواهم و تو،و شنیدن یک جمله ی "دوستت د...

دلم یک اتفاق خوب می خواهدبه قشنگی برف آن سالهاودلهره مشق های...

همیشه می گفت رو این فرش ها فقط باید نماز خوند.دل شو نداشت وق...

part2🦋کودک بی نوا دمی آرام نمی‌گرفت و خونه رو با گریه های سو...

P¹⁰رفتیم توی سالنم،ت: وای چه عروس قشنگی دارم + ماهم که اینجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط