اندکی گفتگو
اندکی #گفتگو
پــســــر که باشی... گـاهی عزیز دردانه ی مادر میشوی گاهی عـــصـای پـدر و گاهی تکــیه گاه خــــــواهر ....
پسر که باشی... بـــــوی "مردانگی" میدهی..
بوی پــاک بودن و #پــاک ماندن.
... چشمانت به قــدر یک
دنیــا ارزش دارد آن هنگام که آرام آنها را میبنـــــدی بر روی خواهش های دلت...
و با "چشم دل" مهدی فاطمه را
مجسم میکنی...
پســر که باشی تمام دنیا هم که زلیــــــخا شد
تو یوســـــف میمانی...به یــوسف که اقتــدا کنی زلــیخا خودش می آید ... یــقــین داشته باش.
#حجاب خواهرت آری...اما حجاب چشـــــــــمان
تو هم دست کمی از زیبایی خواهرت نــــدارد...
واین تـــ️ـــویی که در سخت ترین شرایط یوسف
وار زندگی کردن را به دوستانت یاد میدهی و #"تاثیر" یعنی همین...
نیازی ب فــــــریاد و دعـــــوا نیست...تو فقط سر
#بزنگاه چشمانت را "ببند"...آری حوالی تو گـــاز اشـــــک آور پخش شده... آن هم به غلظت بالا.
مبادا با چشــــــمانی باز اطرافت را #نگــاه کنی...
ببنـــد....سریع ببنــد...به عوارض بعدش نمی ارزد.
آخر میخواهی چه ببینی؟⁉️حوالی تو هــــــوا #مسموم است...و تا چشم کار میکند قطرات اشک آور در هــــوا پــر شده...
آری درست حدس زدی....میدان جـــــنگ است..
خط مقدم ک بدون تجهیزات نمیشود رفت....
حوالی تو خط مقدم است...
آنجا برای #کنجکاوی نیست ...حواســــت باشد.
تفنــــگت را پر کن...پر کن از #"دعــا"... از #"خواهش" برای پاک ماندن...
یادت باشد نیرو های "خودی" را از "دشمن" تشخیــــص دهی... تشخیصت را بالا
ببر... ظواهر گولت نزند...تو باید برنده ی میدان شوی...
آری تو باید آسمانی شوی...
جاذبه ی سیـــــب زمین گیرت نکند...
سفیـــــــد برفی را خواهرت بیاد دارد ...سرخی سیب زندگیش را #متحول کرد...حواست به سفید برفی های اطرافت باشد...
تو باید پرواز کنی... پر هایت را باز کن...
اری با همان کوله بار آرزو برو...همان #حاجت هایی که فقط خود و خدایت از آن خبر دارید...
دارد زمــــــــان میگذرد پس چرا نشسته ای؟؟
یاعلی بگو...
دستانت را به نشانه ی تکبیر بالا بیاور...
و آرام اقتدا کن به علی اکبر حسین"ع" و بعدش قربتا الی الله را بلند بگو...
برادر حواست باشد...اگر نروی در گرد بـــ
پــســــر که باشی... گـاهی عزیز دردانه ی مادر میشوی گاهی عـــصـای پـدر و گاهی تکــیه گاه خــــــواهر ....
پسر که باشی... بـــــوی "مردانگی" میدهی..
بوی پــاک بودن و #پــاک ماندن.
... چشمانت به قــدر یک
دنیــا ارزش دارد آن هنگام که آرام آنها را میبنـــــدی بر روی خواهش های دلت...
و با "چشم دل" مهدی فاطمه را
مجسم میکنی...
پســر که باشی تمام دنیا هم که زلیــــــخا شد
تو یوســـــف میمانی...به یــوسف که اقتــدا کنی زلــیخا خودش می آید ... یــقــین داشته باش.
#حجاب خواهرت آری...اما حجاب چشـــــــــمان
تو هم دست کمی از زیبایی خواهرت نــــدارد...
واین تـــ️ـــویی که در سخت ترین شرایط یوسف
وار زندگی کردن را به دوستانت یاد میدهی و #"تاثیر" یعنی همین...
نیازی ب فــــــریاد و دعـــــوا نیست...تو فقط سر
#بزنگاه چشمانت را "ببند"...آری حوالی تو گـــاز اشـــــک آور پخش شده... آن هم به غلظت بالا.
مبادا با چشــــــمانی باز اطرافت را #نگــاه کنی...
ببنـــد....سریع ببنــد...به عوارض بعدش نمی ارزد.
آخر میخواهی چه ببینی؟⁉️حوالی تو هــــــوا #مسموم است...و تا چشم کار میکند قطرات اشک آور در هــــوا پــر شده...
آری درست حدس زدی....میدان جـــــنگ است..
خط مقدم ک بدون تجهیزات نمیشود رفت....
حوالی تو خط مقدم است...
آنجا برای #کنجکاوی نیست ...حواســــت باشد.
تفنــــگت را پر کن...پر کن از #"دعــا"... از #"خواهش" برای پاک ماندن...
یادت باشد نیرو های "خودی" را از "دشمن" تشخیــــص دهی... تشخیصت را بالا
ببر... ظواهر گولت نزند...تو باید برنده ی میدان شوی...
آری تو باید آسمانی شوی...
جاذبه ی سیـــــب زمین گیرت نکند...
سفیـــــــد برفی را خواهرت بیاد دارد ...سرخی سیب زندگیش را #متحول کرد...حواست به سفید برفی های اطرافت باشد...
تو باید پرواز کنی... پر هایت را باز کن...
اری با همان کوله بار آرزو برو...همان #حاجت هایی که فقط خود و خدایت از آن خبر دارید...
دارد زمــــــــان میگذرد پس چرا نشسته ای؟؟
یاعلی بگو...
دستانت را به نشانه ی تکبیر بالا بیاور...
و آرام اقتدا کن به علی اکبر حسین"ع" و بعدش قربتا الی الله را بلند بگو...
برادر حواست باشد...اگر نروی در گرد بـــ
۵.۳k
۱۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.