کوک

کوک
من واقعا دوست نداشتم ناراحتش کنم من فقط به اجبار کردم ازدواج کردم اون فهمیده بود ات بچه دار نمیشه و گفت از ارث محرومم میکنه
برگه‌ی که پرت کرد تو صورتمو از روی زمین برداشتم و خوندمش با هر خط بیشتر تو‌ی شک میرفتم اون حامله بود
با صدای چندش لیا به سمتش برگشتم و سیلی محکی به صورتش زدن
نمیدونستم چیکار میکنم تما وسایل خونه رو شکونده بودم و لیا فقط جیغ میزد و گریه میکرد


ات
به میله های پل تکیه زده بودم
و اشک می‌ریختم
لباس های که برای کوچولوم خریده بودم رو توی دستام نگه داشته بودم

که صدای کوک توجهمو جلب کرد

کوک:ا.ت
ا‌.ت:نزدیک من نیا

یه قدم جلو اومدن کوک مسادی شد با افتادن ا.ت از پل

......................

توی تمام زمان عمل راه می‌رفت و گریه میکرد باورش نمیشد که خودش باعث مرگ فرشتش شده

اونم با ای کاش های مختلف این چند ساعت عمل رو گذرونده بود اون دلش می‌خواست یک بار دیگه بغلش کنه و بگه که دوسش داره

دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و کوک هم شتاب زده به طرفش رفت

کوک:حالشون چطوره

دکتر با شرمندگی لب زد نتونستیم هیچکدومشون رو نجات بدیم

اون جمله کافی بود که دنیای پسرک تاریک بشه
.......................
²⁰²⁴april¹⁹
زمان فوت خانواده سه نفره جئون

چطور بود نظرا و حمایت یادتون نره
دیدگاه ها (۷)

#تک_پارتیغمگینه گایزاشکام روی صورتم می‌ریخت چی شد چی شد که ا...

پیج اصلی رو هم فالو کنید@hana8997

عشق مافیایی p3

توضیح فیک ازدواج اجباری

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط