حس کتابی کهنه را دارم

. حس کتابی کهنه را دارم!
تنها و فراموش شده...
که در قفسه های یک
کتابخانه قدیمی خاک می خورد
نه نگاهی که غبار تنهایی را از چهره ام پاک کند
و نه دستی که ورق بزند صفحات احساسم را...
فقط هستم تا چینش
کتاب های این کتابخانه بهم نریزد!
):
دیدگاه ها (۲)

ادما رو مجبور نکن برات وقت بذارن. اگر واقعا دوستت داشته باشن...

ببین دوستمآدما همیشه عاشق نداشته هاشون میشن اگر میخوای همه د...

ای کاش کودک بودم......!!!!!دلم به شانه هایِ پدر و آغوشِ مادر...

مراقب باشیم اعتقاداتمان از ما یک احمق نسازد !شاید خودمان خیل...

قهوه‌ای جاویدان ☕ قسمت ۸ صفحه‌ ی پنجم را تمام کرد . نمی دانس...

آخرین بازمانده خیابان های ترک خورده و ماشین های خاک گرفته پل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط