"تکپارتی"
"تکپارتی"
وقتی دعوا تون شد و پسر کوچولوتون....🐳🐚
وینا{جونگ کوک چند بار بگم اون هم گروهی و دوست منه نه چیز دیگه چرا اینقدر بزرگش میکنه؟
جونگ کوک{هه دوست؟!...لعنتی اون تو حلق تو بود فقط چند سانت فاصله داشت تا ببوستت بعد میگی اون فقط هم گروهیمه*نیشخند*
وینا{جونگ کوک خواهش میکنم تمومش کن جی وون میترسه*اروم*
جونگ کوک{وینا تا کی میخوای خودت رو پشت جی وون قایم کنی هااا؟ چرا دوست داری همش منو حرص بدی؟! آها فهمیدم نکنه عاشق...بقیه حرفم رو با سیلی که به گونه ی راستم خورد فراموش کردم.
وینا{بسه دیگه خسته شدم همش بهم شک داری همش مشکوکی دیگه نمیتونم تحمل کنم اگر بهم اعتماد نداری...میتونیم از هم جدا شیم... نفس عمیقی کشیدم. چشمام رو از چشم های بهت زده جونگ کوک گرفتم و سرم رو پایین انداختم...با صدای گریه جی وون به طرفش رفتم اما جونگ کوک زودتر من بغلش کرد و شروع به خوندن آواز مورد علاقش کرد.
*13 دقیقه بعد*
جونگ کوک{بوسه ی آرومی به سر جی وون زدم و به طرف وینا رفتم...جی وون رو توی بغلش گذاشتم و قبل از اینکه ازش دور شم گفتم...جی وون رو خوابوندی بیا تو اتاق کارت دارم*آروم و ناراحت*
وینا{سرم رو تکون دادم و بعد از خوابوندن جی وون به سمت اتاق کار جونگ کوک رفتم...تقه ای به در زدم و بعد از چند ثانیه وارد شدم...در رو بستم و برگشتم که باعث شد برم تو بغل کوک.
جونگ کوک{متاسفم که ناراحتت کردم و اون حرف هارو زدم امیدوارم منو ببخشی*بغض و اروم*
وینا{دستم رو دور گردنش حلقه کردم و گوشه ی لبش رو بوسیدم...منم بابت اون حرفم متأسفم.
جونگ کوک{روی کاناپه خوابیدم و وینا رو روی خودم گذاشتم...عاشقتم ستاره کوچولوی من:))))
وقتی دعوا تون شد و پسر کوچولوتون....🐳🐚
وینا{جونگ کوک چند بار بگم اون هم گروهی و دوست منه نه چیز دیگه چرا اینقدر بزرگش میکنه؟
جونگ کوک{هه دوست؟!...لعنتی اون تو حلق تو بود فقط چند سانت فاصله داشت تا ببوستت بعد میگی اون فقط هم گروهیمه*نیشخند*
وینا{جونگ کوک خواهش میکنم تمومش کن جی وون میترسه*اروم*
جونگ کوک{وینا تا کی میخوای خودت رو پشت جی وون قایم کنی هااا؟ چرا دوست داری همش منو حرص بدی؟! آها فهمیدم نکنه عاشق...بقیه حرفم رو با سیلی که به گونه ی راستم خورد فراموش کردم.
وینا{بسه دیگه خسته شدم همش بهم شک داری همش مشکوکی دیگه نمیتونم تحمل کنم اگر بهم اعتماد نداری...میتونیم از هم جدا شیم... نفس عمیقی کشیدم. چشمام رو از چشم های بهت زده جونگ کوک گرفتم و سرم رو پایین انداختم...با صدای گریه جی وون به طرفش رفتم اما جونگ کوک زودتر من بغلش کرد و شروع به خوندن آواز مورد علاقش کرد.
*13 دقیقه بعد*
جونگ کوک{بوسه ی آرومی به سر جی وون زدم و به طرف وینا رفتم...جی وون رو توی بغلش گذاشتم و قبل از اینکه ازش دور شم گفتم...جی وون رو خوابوندی بیا تو اتاق کارت دارم*آروم و ناراحت*
وینا{سرم رو تکون دادم و بعد از خوابوندن جی وون به سمت اتاق کار جونگ کوک رفتم...تقه ای به در زدم و بعد از چند ثانیه وارد شدم...در رو بستم و برگشتم که باعث شد برم تو بغل کوک.
جونگ کوک{متاسفم که ناراحتت کردم و اون حرف هارو زدم امیدوارم منو ببخشی*بغض و اروم*
وینا{دستم رو دور گردنش حلقه کردم و گوشه ی لبش رو بوسیدم...منم بابت اون حرفم متأسفم.
جونگ کوک{روی کاناپه خوابیدم و وینا رو روی خودم گذاشتم...عاشقتم ستاره کوچولوی من:))))
۶۹.۱k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.