شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ...

فرشته پری به شاعر داد ...

وشاعر شعری به فرشته ...

شاعر پر فرشته را ...

لای دفتر شعرش گذاشت ...

و شعرهایش بوی آسمان گرفت ...

فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد ...

و دهانش مزه عشق گرفت ...

خدا گفت : دیگر تمام شد ...

دیگر زندگی برای هردوتان ...

دشوار می شود  ...

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ...

زمین برایش کوچک است  ...

وفرشته ای که مزه عشق را بچشد ...

آسمان برایش کوچک ...
دیدگاه ها (۹)

عاشقانه مینویســم ...عاقلانه زندگی می کنــم ...روز ها من هما...

عروسک ها هرگز نمی خندند...نمی گرینــد...حرفـــ نمی زننــد......

کاش ... حـتی یکبار ... لابه لای غم دلتنگی ،من ... " تو " گذر...

مـــن دلـــم ...از بغضِ ماهی ها گرفت ... یکـــــ بغـل اشکـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط