شاخه خشکم،ز پاییز و بهار من مپرس
شاخه خشکم،ز پاییز و بهار من مپرس
مرده ام ، از صبح و شام روزگار من مپرس
سر به پیش افکنده دارم پیش سربازان عشق
سرفرازی از سر زانو سوار من مپرس
زخم صد مرهم به جان دارد درخت طاقتم
سایه واگیر از سرم،وز برگ و بار من مپرس
استخوان بشکسته ام،وز مومیایی بی نیاز
گم شدم در خویش، از سنگ مزار من مپرس
داستان پرداز عصر غربت انسان منم
نغمه ای بشنو،ز درد اضطرار منم مپرس
چشم در راه امیدی همچنان بنشسته ام
قصه کوته کن، #حمید ،از انتظار من مپرس
#استاد_حمید_سبزواری
روحش شاد یادش گرامی
مرده ام ، از صبح و شام روزگار من مپرس
سر به پیش افکنده دارم پیش سربازان عشق
سرفرازی از سر زانو سوار من مپرس
زخم صد مرهم به جان دارد درخت طاقتم
سایه واگیر از سرم،وز برگ و بار من مپرس
استخوان بشکسته ام،وز مومیایی بی نیاز
گم شدم در خویش، از سنگ مزار من مپرس
داستان پرداز عصر غربت انسان منم
نغمه ای بشنو،ز درد اضطرار منم مپرس
چشم در راه امیدی همچنان بنشسته ام
قصه کوته کن، #حمید ،از انتظار من مپرس
#استاد_حمید_سبزواری
روحش شاد یادش گرامی
۱.۱k
۲۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.