در گلوگاه من

در گلوگاهِ من
درختِ سیبی هست
که از آن
مردی را
بر دار کرده‌اند.
اگر دهان می‌گشایم و روی می‌گردانی
بگردان،
اما به قِدمَتِ عشق سوگند
که تباهیِ من از مِی و افیون نیست.
اوست که در گلوگاهم آویخته است و
می‌پوسد
آرام آرام...
دیدگاه ها (۱)

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده امدر همان پس کوچه ها در...

آری آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستممعنی...

ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩٔ ﯾﮏ ﺗﻨﻬﺎﺋﯿﺴﺖ ﺩﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ انﺪﺍﺯﻩٔ ﯾﮏ ...

شاخه خشکم،ز پاییز و بهار من مپرسمرده ام ، از صبح و شام روزگا...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط