لغت نامه بابابزرگ رو به دقت گشتم تا رسیدم به واژه ی تحمل
لغت نامه بابابزرگ رو به دقت گشتم تا رسیدم به واژه ی تحمل کردن و با خودم فکر کردم؛
به اینکه ما آدما چقد همو تحمل میکنیم؟چقد صبر میکنیم؟چقد پا به پای هم تا ته خستگیامون عرق ریزون جا نمیزنیم؟
به اینکه اگه به جای *من* بودن،
تو هر رابطه اساس *ما* بودن بنا میشد الان چند درصد آدما تنها نبودن؟یا بهتره بگیم تنها نمیشدن...
به اینکه ته تمام نرسیدنا یکی مدیون تلاش های اون یکی شده یا نه هردو مدیون دلاشون شدن...
به اینکه چرا تقسیم ریاضی توی خیلی از رابطه ها برای سختیا صدق نمیکنه؛
چرا نمیشه خستگیارو تقسیم کرد،
دلخوریارو تقسیم کرد،
نشدن هارو،ندیدنارو،نداشتنارو....
بیایید تو سختیا به جای مقابل هم وایسادن و انگشت اشاره به متهم گرفتنِ آدم روبه روییتون،کنارهم وایسین و بجنگید...
باهم راه برید مسیر زندگی رو...
باهم خسته بشید...
باهم درد بکشید...
باهم شکست بخورید...
بندازین دور این نقاب استقلال های تک نفره ی بی سر و تَهی رو که منجر به ازهم بریدنتون میشه...
پاهاتونو نگا؛ شده یکیش بره یکی دیگش بمونه بگه من دیگه نیستم، خسته شدم؟
باهم برید جلو...
باهم زمین بخورید..
باهم بلند شید..
از ریشه یکی باشید...
هیچ کس به اجبار وارد رابطه ای نشده که مجبور به *تحمل کردنِ* دیگری باشه؛
پس لاقل به همون قشنگیه ذوق اختیاری انتخاب کردن و شروع شدنتون، تو سختیا پشت همو خالی نکنید که سالها بعد موقع تعریف کردن این برهه از زندگیتون برای بچه هاتون،
رفیق نیمه راه بودنتون رو گردن *تقدیر* و *قسمت* و *سرنوشت* نندازید و از قشنگ ترین رابطه ها به جای تلخ ترین تجربه ها یاد کنید...
رد نگام رو لغت نامه ی پخش شده ی زمین افتاد....
کنار معنیِ واژه ی *تحمل کردن*به لغت نامه ی پدربزرگ اضافه کردم:
*درک کردن آدمی در هنگامی که شرایط دور زدن هم داری*
#محبوبه_آذرکمان
#خاص #جذاب #هنر_عکاسی
به اینکه ما آدما چقد همو تحمل میکنیم؟چقد صبر میکنیم؟چقد پا به پای هم تا ته خستگیامون عرق ریزون جا نمیزنیم؟
به اینکه اگه به جای *من* بودن،
تو هر رابطه اساس *ما* بودن بنا میشد الان چند درصد آدما تنها نبودن؟یا بهتره بگیم تنها نمیشدن...
به اینکه ته تمام نرسیدنا یکی مدیون تلاش های اون یکی شده یا نه هردو مدیون دلاشون شدن...
به اینکه چرا تقسیم ریاضی توی خیلی از رابطه ها برای سختیا صدق نمیکنه؛
چرا نمیشه خستگیارو تقسیم کرد،
دلخوریارو تقسیم کرد،
نشدن هارو،ندیدنارو،نداشتنارو....
بیایید تو سختیا به جای مقابل هم وایسادن و انگشت اشاره به متهم گرفتنِ آدم روبه روییتون،کنارهم وایسین و بجنگید...
باهم راه برید مسیر زندگی رو...
باهم خسته بشید...
باهم درد بکشید...
باهم شکست بخورید...
بندازین دور این نقاب استقلال های تک نفره ی بی سر و تَهی رو که منجر به ازهم بریدنتون میشه...
پاهاتونو نگا؛ شده یکیش بره یکی دیگش بمونه بگه من دیگه نیستم، خسته شدم؟
باهم برید جلو...
باهم زمین بخورید..
باهم بلند شید..
از ریشه یکی باشید...
هیچ کس به اجبار وارد رابطه ای نشده که مجبور به *تحمل کردنِ* دیگری باشه؛
پس لاقل به همون قشنگیه ذوق اختیاری انتخاب کردن و شروع شدنتون، تو سختیا پشت همو خالی نکنید که سالها بعد موقع تعریف کردن این برهه از زندگیتون برای بچه هاتون،
رفیق نیمه راه بودنتون رو گردن *تقدیر* و *قسمت* و *سرنوشت* نندازید و از قشنگ ترین رابطه ها به جای تلخ ترین تجربه ها یاد کنید...
رد نگام رو لغت نامه ی پخش شده ی زمین افتاد....
کنار معنیِ واژه ی *تحمل کردن*به لغت نامه ی پدربزرگ اضافه کردم:
*درک کردن آدمی در هنگامی که شرایط دور زدن هم داری*
#محبوبه_آذرکمان
#خاص #جذاب #هنر_عکاسی
۶.۹k
۲۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.