همه را غیر تو ای کاش رها می کردم
همه را غیر تو ای کاش رها می کردم
کاش یک بار فقط کارِ بجا می کردم
پیش من بودی و من بودم و تو، می بایست
حقّ لب های تو را خوب ادا می کردم
در من انگار کسی میل به آغوشت داشت
عقل می گفت حرام است و حیا می کردم
بایَدَ از جادهی زیبای تنت می رفتم
راه را، کاشکه از چاه سوا می کردم
عطرت افتاد به جانم، تو نمی دانی که
در خیالم چه گذشتهست و چه ها می کردم
دست من بود، به خونخواهی عشقت بیشک
عقل را یک تنه از ریشه جدا می کردم
کاش پیچک شده بودم، به تو می پیچیدم
جایَشَ امّا همهیِ عُمر صفا می کردم
هرچه باریدم و گفتم، تو فقط خندیدی
داشتم سفرهی دل پیش تو وا می کردم
💜
کاش یک بار فقط کارِ بجا می کردم
پیش من بودی و من بودم و تو، می بایست
حقّ لب های تو را خوب ادا می کردم
در من انگار کسی میل به آغوشت داشت
عقل می گفت حرام است و حیا می کردم
بایَدَ از جادهی زیبای تنت می رفتم
راه را، کاشکه از چاه سوا می کردم
عطرت افتاد به جانم، تو نمی دانی که
در خیالم چه گذشتهست و چه ها می کردم
دست من بود، به خونخواهی عشقت بیشک
عقل را یک تنه از ریشه جدا می کردم
کاش پیچک شده بودم، به تو می پیچیدم
جایَشَ امّا همهیِ عُمر صفا می کردم
هرچه باریدم و گفتم، تو فقط خندیدی
داشتم سفرهی دل پیش تو وا می کردم
💜
۱.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.