قصد دارم غزلـــم را به تو تقدیــــــــم کنم
قصد دارم غزلـــم را به تو تقدیــــــــم کنم
شاه بیــت غـزلـم را ، ز ، تو ترسیـــم کنــم
قصد دارم بنویســم ز محبـــت ، از عشــق
ولی از قبــــل ، دلت را تهـــی از بیـــم کنم
قصــــد دارم غزلـم را بِسُـــرایــــم با عشق
مزد آن قلب تو را یک شبـــه تسلیــــم کنم
خواهشم برتو همین است بخوانی باعشق
تا دو چشمان پُر از اشک تو از سیــــم کنم
غزلم پُر شده از محنت و از درد و غمــــت
خواستم با نگـه مست تو چون ، نیــم کنم
غزلم گشت تمــــام و نفســـم بنــــد آمــــد
قصد دارم غم خود با تو چو تقسیم کنــم
گر چه سخت است برایم که ببینم اشکت
قصد دارم غزلـــم را به تو تقدیــــــم کنم..
شاه بیــت غـزلـم را ، ز ، تو ترسیـــم کنــم
قصد دارم بنویســم ز محبـــت ، از عشــق
ولی از قبــــل ، دلت را تهـــی از بیـــم کنم
قصــــد دارم غزلـم را بِسُـــرایــــم با عشق
مزد آن قلب تو را یک شبـــه تسلیــــم کنم
خواهشم برتو همین است بخوانی باعشق
تا دو چشمان پُر از اشک تو از سیــــم کنم
غزلم پُر شده از محنت و از درد و غمــــت
خواستم با نگـه مست تو چون ، نیــم کنم
غزلم گشت تمــــام و نفســـم بنــــد آمــــد
قصد دارم غم خود با تو چو تقسیم کنــم
گر چه سخت است برایم که ببینم اشکت
قصد دارم غزلـــم را به تو تقدیــــــم کنم..
۵۹۰
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.