بغلم کن که از این دربه دری میترسم

بغلم کن که از این دربه دری میترسم
و از این وحشت و این بیخبری میترسم
مدتی هست که از خانه ی امنم دورم
بغلم کن که من از هر خطری میترسم
هی خبر پشت خبر باز درختی افتاد
من تنم ساقه و از هر تبری میترسم
اگر از رخوتِ دنیا و زمین شعر شدم
علت آن است که از بی اثری میترسم
آی مردم بخدا روز قیامت شده است
من از این تیتر به ظاهر خبری میترسم
تا که احوال دل و دیده ی ما بارانیست
ازخودم, از تو و از پشت سری میترسم.....
دیدگاه ها (۴)

وقتی داشتم می‌بوسیدمت به شیری می‌ماندم که قلمروش را مشخص می‌...

غذا روی اجاقسوخت که سوخت!چای...جوشید که جوشید!دنیای کوچکمان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط