پارت 41 خون ملکه خاص
پارت 41 خون ملکه خاص
وقتی نامجون اون حرف رو زد بغضم ترکید گریه کردم که نامجون گفت خوبی بیا اینجا روی مبل بشین رو مبل نشستم و نامجون هم کنارم نشست
! بگو ببینم چی شده
+ من من حامله ام
! خب پس چرا گریه میکنی
+ کوک بچه ام هق رو هق نمی خواد
! بگو ببینم چی گفت
+ گفت هق سقط کنم هق و هق خونش هق رو هق براش هق ببرم هق ( گریه های شدید )
! چییی کوک این ...
« ویو نامجون »
هنوز حرفم تموم نشده بود که ا.ت از حال رفت و داشت ازش خون میرفت پس سریع بلندش کردم و بردمش تو ماشینم تا به قصر ببرمش پس زنگ زدم به دکتر دربار تا سریع ی اتاق آماده کنن و شرایط رو توضیح دادم حتی بهشون گفتم که یا مادر و بچه زنده میمونن یا هردو میمیرن بعد زنگ زدم کوک
« ویو کوک »
ی ساعت بود که ا.ت رفته بود نمی دونم چرا کلی سر و صدا میومد پس به بیرون رفتم که دیدم همه دکتر ها پرستار ها دارن ی اتاق رو آماده میکنن و خیلی استرس دارن که گوشیم زنگ خورد نامجون بود جواب دادم
! پسر خیلییییی کثافتی عوضی ( پوزش )
_ چی شده
! خفه شو دارم میام اونجا بهت میگم
وقتی نامجون اون حرف رو زد بغضم ترکید گریه کردم که نامجون گفت خوبی بیا اینجا روی مبل بشین رو مبل نشستم و نامجون هم کنارم نشست
! بگو ببینم چی شده
+ من من حامله ام
! خب پس چرا گریه میکنی
+ کوک بچه ام هق رو هق نمی خواد
! بگو ببینم چی گفت
+ گفت هق سقط کنم هق و هق خونش هق رو هق براش هق ببرم هق ( گریه های شدید )
! چییی کوک این ...
« ویو نامجون »
هنوز حرفم تموم نشده بود که ا.ت از حال رفت و داشت ازش خون میرفت پس سریع بلندش کردم و بردمش تو ماشینم تا به قصر ببرمش پس زنگ زدم به دکتر دربار تا سریع ی اتاق آماده کنن و شرایط رو توضیح دادم حتی بهشون گفتم که یا مادر و بچه زنده میمونن یا هردو میمیرن بعد زنگ زدم کوک
« ویو کوک »
ی ساعت بود که ا.ت رفته بود نمی دونم چرا کلی سر و صدا میومد پس به بیرون رفتم که دیدم همه دکتر ها پرستار ها دارن ی اتاق رو آماده میکنن و خیلی استرس دارن که گوشیم زنگ خورد نامجون بود جواب دادم
! پسر خیلییییی کثافتی عوضی ( پوزش )
_ چی شده
! خفه شو دارم میام اونجا بهت میگم
۵.۸k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.