ارزو پارت ۱۰🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🥺🤓🤥🤡👻
ارزو پارت ۱۰🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🥺🤓🤥🤡👻
+متاسفم ا.ت نباید این کار رو میکردم
_تو ..تو چئونگ رو میشناسی ؟؟
هان کوپ کرد
+او..اون ا..اره تو از کجا میشناسیش
_ا..انگار مادرمه
+چ..چی ت..و ا.ت هستی (با حالت کپ کرده)
هان ا.ت رو بغل کرد
+ا.ت خیلی دلم واست تنگ شده بود متاسفم اگه تا الان اگه آنقدر عزابت دادم
_ من همه چیو فهمیدم
+چیو
_ که طلسم شدم و تنها راه این که طلسم باطل سه عاشق شدنه
+ها..ا..اره
_ولی من عاشق تو نیستم ازت بدم میاد(تو گی خوردی از هان بدت بیاد)
+ا.ت ولی م..من
_ تو چی
+هیچی بعداً میگم
هان پتو رو روی ا.ت کشید
و گفت بخواب
ا.ت خیلی کنجکاو بود توی دلش یه عالمه سوال بود
تا وقتی که خوابش برد
+ا.ت بیا صبحونه
ا.ت با خمیازه بلند شد فکر کرد خونه خودشه ولی دوباره یادش افتاد خونش نیست
با ناراحتی رفت پایین
+ بیا ا.ت
ا.ت محل نداد و رفت جلوی پنجره و حیاط رو میدید
+ا.ت نمیای ثبحون..
ا.ت بازم محل نزاشت که هان خودش رفت دست های ا.ت رو گرفت و کشید طرف خودش
+ هرکی هم که باشی نمیتونی باهام این طوری رفتار کنی
هان بزور ا.ت رو برد سر میز صبحانه
ا.ت سریع غذاشو خورد و رفت توی اتاقش
هان ثف ره رو جمع کرد به فکر این بود که چطوری دل ا.ت رو به دست بیاره
ویو جیسونگ
تو فکر اینم که چطوری مخشو بزنم
خوب خودم عاشقشم ولی اون...(🙂)
هان رفت بالا توی اتاق ا.ت
+امشب میخوام ببرمت کافه
_باشه
هان رفت بیرون
چند دقیقه ای طول نکشید که صدای شکسته شدن پنجره و جیغ ا.ت اومد
هان بدو بدو رفت توی اتاق ا.ت که دید نیس از پنجره پایین رو نگاه کرد
چ..چی اون پارک عه؟؟
(گایز پارک همون پیر مرده آیه که میخواست ا.ت رو بکشه توی خواب فهمیدین دیگه 🙂🙂🙂🔪🔪🔪🔪🔪)
+اون عاشقال
هان سریع رفت پایین
و دنبال اون یارو
هان سوار ماشین شد و رفت دنبالشون
ا.ت ویو
م..من رو کجا میبریم شما کی هستین
تا اون پیر مرد روشو طرف ا.ت کرد ا.ت فهمید همون مرده ایه که میخواست بکشتش و ترس تمام وجودش رو گرفت
جا کم است ادامه فردا 🙂 شرط نداریم تا آخر فیک کلا هرچی بنویسم شرط نمیزارم
+متاسفم ا.ت نباید این کار رو میکردم
_تو ..تو چئونگ رو میشناسی ؟؟
هان کوپ کرد
+او..اون ا..اره تو از کجا میشناسیش
_ا..انگار مادرمه
+چ..چی ت..و ا.ت هستی (با حالت کپ کرده)
هان ا.ت رو بغل کرد
+ا.ت خیلی دلم واست تنگ شده بود متاسفم اگه تا الان اگه آنقدر عزابت دادم
_ من همه چیو فهمیدم
+چیو
_ که طلسم شدم و تنها راه این که طلسم باطل سه عاشق شدنه
+ها..ا..اره
_ولی من عاشق تو نیستم ازت بدم میاد(تو گی خوردی از هان بدت بیاد)
+ا.ت ولی م..من
_ تو چی
+هیچی بعداً میگم
هان پتو رو روی ا.ت کشید
و گفت بخواب
ا.ت خیلی کنجکاو بود توی دلش یه عالمه سوال بود
تا وقتی که خوابش برد
+ا.ت بیا صبحونه
ا.ت با خمیازه بلند شد فکر کرد خونه خودشه ولی دوباره یادش افتاد خونش نیست
با ناراحتی رفت پایین
+ بیا ا.ت
ا.ت محل نداد و رفت جلوی پنجره و حیاط رو میدید
+ا.ت نمیای ثبحون..
ا.ت بازم محل نزاشت که هان خودش رفت دست های ا.ت رو گرفت و کشید طرف خودش
+ هرکی هم که باشی نمیتونی باهام این طوری رفتار کنی
هان بزور ا.ت رو برد سر میز صبحانه
ا.ت سریع غذاشو خورد و رفت توی اتاقش
هان ثف ره رو جمع کرد به فکر این بود که چطوری دل ا.ت رو به دست بیاره
ویو جیسونگ
تو فکر اینم که چطوری مخشو بزنم
خوب خودم عاشقشم ولی اون...(🙂)
هان رفت بالا توی اتاق ا.ت
+امشب میخوام ببرمت کافه
_باشه
هان رفت بیرون
چند دقیقه ای طول نکشید که صدای شکسته شدن پنجره و جیغ ا.ت اومد
هان بدو بدو رفت توی اتاق ا.ت که دید نیس از پنجره پایین رو نگاه کرد
چ..چی اون پارک عه؟؟
(گایز پارک همون پیر مرده آیه که میخواست ا.ت رو بکشه توی خواب فهمیدین دیگه 🙂🙂🙂🔪🔪🔪🔪🔪)
+اون عاشقال
هان سریع رفت پایین
و دنبال اون یارو
هان سوار ماشین شد و رفت دنبالشون
ا.ت ویو
م..من رو کجا میبریم شما کی هستین
تا اون پیر مرد روشو طرف ا.ت کرد ا.ت فهمید همون مرده ایه که میخواست بکشتش و ترس تمام وجودش رو گرفت
جا کم است ادامه فردا 🙂 شرط نداریم تا آخر فیک کلا هرچی بنویسم شرط نمیزارم
۱.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.