ارزو پارت۹
ارزو پارت۹
+ چطور منو حل دادی ولی اون مرتیکه رو نه؟؟
_من خودمم نفهمیدم چطوری حلت دادم
هان توجه نکرد و راهش رو عوض کرد
_ یااا سون جه و یونجی از اون طرف رفتن
هان محل نداد و به راهش ادامه داد
ا.ت ویو
خیلی ترسیده بودم یعنی دوباره میخواست چیکار کنه
کم کم به یک عمارت رسیدیم
چ..چی دقیقا مثل همون عمارت توی خوابمه همون جایی که اون پسره منو برد
هان ماشین رو نگه داشت
+ پیاده شد
_ ب...باشه
هان دست ا.ت رو گرفت و برد تو عمارت
به یک اتاق اشاره کرد انگار باید میرفتم اونجا
+ برو اونجا بعد خودم میام
_ ب..باشه
باورم نمیشد اتاقش از خونه من بزرگ تر و خوشگل تر بود
رفتم روی یک صندلی نشستم تا هان اومد
هان ا.ت رو بلند کرد و چسبوندش به دیوار
+ا.ت یادت میاد گفتم دفعه بعدی حواستو جمع کنی؟؟
_ا..اره
+پس خودتم خوشت اومده بوده اون مرتیکه میخواسته بهت دست بزنه
_ چی معلومه که نه
+پس چرا حلش ندادی؟؟
_ زورم به اون نمیرسی..
هان حرف ا.ت رو قطع کرد و لباش رو گزاشت روی لبای ا.ت
ا.ت سعی داشت هان رو پس بزنه ولی نمیتونیت
_وو..ولم کن(گریه)
هان ا.ت رو ول کرد
ا.ت توی شک بود یهو افتاد رو زانو هاش
هان اومد دستشو بگیره ولی ا.ت دستشو پس زد(😐)
هان که دید ا.ت دستشو نمیگیره رفت بیرون درم بست
چ ...چرا این کارو باهام کرد(گریه)
صدای ا.ت بلند بود هان که پشت در بود شنید
ویو جیسونگ
م..من چرا این کار رو کردم
یعنی من..
ا.ت ویو
ا.ت بعد از چند ثانیه بیهوش شد ولی انگار که اتفاقی نبود
چ..چی دوباره اومدم توی خواب؟؟
توی حیاط همین عمارتم
رفتم داخل رو نگاه کردم که دیدم
مادرم چئونگ نشسته روی مبل و همون پسره روی صندلی رو به روش
÷هان ا.ت کجاست
چ..چی هان؟؟چطور ممکنه
+بردمش توی اتاق پایین خاله
چئونگ رفت پایین جای ا.ت
ا.ت رو توی بغلش گرفت
÷ببخشید که اونجا تنهات گزاشتم
÷هان بیا اینجا
یهو هان رسید اونجا
+بله خاله
÷ ببین هان میدونم که خیلی کوچیکی ولی میخوام بهت بگم تنها راه شکستن طلسم ا.ت عاشق شدنه میخوام وقتی که بزرگ شدی عاشق هم بشید این طوری طلسم ا.ت باطل میشه
هان سرش رو به نشانه ی تایید تکون داد
یهو از خواب پریدم
صدای هان بود
+ا.ت ا.ت بیدار شو
_چ..چیه چی شده
هان ا.ت رو بلند کرد
+دوباره بیهوش شدی؟؟
_فک کنم نه ا...اره (تو خواب و بیداریه)
هان ا.ت رو گزاشت روی تخت
ا.ت من متاسفم نباید باهات این کار رو میکردم
جا نیست بغیش پارت بعد الان میزارم🙂
+ چطور منو حل دادی ولی اون مرتیکه رو نه؟؟
_من خودمم نفهمیدم چطوری حلت دادم
هان توجه نکرد و راهش رو عوض کرد
_ یااا سون جه و یونجی از اون طرف رفتن
هان محل نداد و به راهش ادامه داد
ا.ت ویو
خیلی ترسیده بودم یعنی دوباره میخواست چیکار کنه
کم کم به یک عمارت رسیدیم
چ..چی دقیقا مثل همون عمارت توی خوابمه همون جایی که اون پسره منو برد
هان ماشین رو نگه داشت
+ پیاده شد
_ ب...باشه
هان دست ا.ت رو گرفت و برد تو عمارت
به یک اتاق اشاره کرد انگار باید میرفتم اونجا
+ برو اونجا بعد خودم میام
_ ب..باشه
باورم نمیشد اتاقش از خونه من بزرگ تر و خوشگل تر بود
رفتم روی یک صندلی نشستم تا هان اومد
هان ا.ت رو بلند کرد و چسبوندش به دیوار
+ا.ت یادت میاد گفتم دفعه بعدی حواستو جمع کنی؟؟
_ا..اره
+پس خودتم خوشت اومده بوده اون مرتیکه میخواسته بهت دست بزنه
_ چی معلومه که نه
+پس چرا حلش ندادی؟؟
_ زورم به اون نمیرسی..
هان حرف ا.ت رو قطع کرد و لباش رو گزاشت روی لبای ا.ت
ا.ت سعی داشت هان رو پس بزنه ولی نمیتونیت
_وو..ولم کن(گریه)
هان ا.ت رو ول کرد
ا.ت توی شک بود یهو افتاد رو زانو هاش
هان اومد دستشو بگیره ولی ا.ت دستشو پس زد(😐)
هان که دید ا.ت دستشو نمیگیره رفت بیرون درم بست
چ ...چرا این کارو باهام کرد(گریه)
صدای ا.ت بلند بود هان که پشت در بود شنید
ویو جیسونگ
م..من چرا این کار رو کردم
یعنی من..
ا.ت ویو
ا.ت بعد از چند ثانیه بیهوش شد ولی انگار که اتفاقی نبود
چ..چی دوباره اومدم توی خواب؟؟
توی حیاط همین عمارتم
رفتم داخل رو نگاه کردم که دیدم
مادرم چئونگ نشسته روی مبل و همون پسره روی صندلی رو به روش
÷هان ا.ت کجاست
چ..چی هان؟؟چطور ممکنه
+بردمش توی اتاق پایین خاله
چئونگ رفت پایین جای ا.ت
ا.ت رو توی بغلش گرفت
÷ببخشید که اونجا تنهات گزاشتم
÷هان بیا اینجا
یهو هان رسید اونجا
+بله خاله
÷ ببین هان میدونم که خیلی کوچیکی ولی میخوام بهت بگم تنها راه شکستن طلسم ا.ت عاشق شدنه میخوام وقتی که بزرگ شدی عاشق هم بشید این طوری طلسم ا.ت باطل میشه
هان سرش رو به نشانه ی تایید تکون داد
یهو از خواب پریدم
صدای هان بود
+ا.ت ا.ت بیدار شو
_چ..چیه چی شده
هان ا.ت رو بلند کرد
+دوباره بیهوش شدی؟؟
_فک کنم نه ا...اره (تو خواب و بیداریه)
هان ا.ت رو گزاشت روی تخت
ا.ت من متاسفم نباید باهات این کار رو میکردم
جا نیست بغیش پارت بعد الان میزارم🙂
۱.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.