میگفت از عاشقی نترس

میگفت از عاشقی نترس
من مثل سایه همیشه و هرجا همراهت هستم.
حواسم نبود سایه فقط در روشنایی است که خودی نشان می دهد
تاریک که شود،
زندگی آن روی سیاهش را که نمایان کند،
دیگر نه از سایه اثری می ماند
و نه از همراهی اَش ...
رهایت میکند و می رود.
آن وقت است که تو می مانی
و پرتگاهی از حس دلسردی که تو را به قعرش می کشاند
و آواری از جنس تنهایی که بر سرت فرود می آید
که هر لحظه نفست را سخت و سخت تر می کند ...
#ندا_زندیان #ازدواج
دیدگاه ها (۱)

از شب به استعارہ و ایما سخن مگوبا آنکه بسته است به نابودی ات...

راهِ گریزی نبودعشق آمد و جانِ مرادر خود گرفت و خلاص!من در تو...

خوش به حال انارها و انجیرهادلتنگ که میشوندمیترکند ... #اخوان...

از عشق گفتی و دوست داشتنت همچون پروانه ای بر قلبم نشستبال ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط