راه گریزی نبود

راهِ گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو همچون
جزیره‌ای خواهم زیست.
#شیرکو_بیکس #مدل_لباس #ازدواج
دیدگاه ها (۱)

بد موقع عاشقت شدم.ما آدم های دوران قبل انقلابیم!"دوستت دارم"...

تورادر روزگاری دوست دارم،که عشق را نمی‌ شناسند...! #نزار_قبا...

از شب به استعارہ و ایما سخن مگوبا آنکه بسته است به نابودی ات...

میگفت از عاشقی نترس من مثل سایه همیشه و هرجا همراهت هستم.حوا...

بشین کنارم...برایت قهوه های تلخ و حرفهای شیرین دارم من هستم ...

ای تو که عشق تو مرا گرامی و خوار کرد، چگونه می‌توانم به تو ب...

باز آی، که از جان اثری نیست مرامدهوشم و از خود خبری نیست مرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط