Part³¹
Part³¹
+(پوزخند)
سریع رفتم داخل تو اتاقم....
_یا خدا این دیوونس چی کار کنممممم منم نکشههه
_نه بابا میخواست بکشه که همون اولش مکشت نه؟
_هینننننن شاید دنبال یه موقعیت خوبه
وایییییی خدایااا روانی شدم چی دارم میگم بیخیالش حالا فعلا نه؟ای واییییییی
رفتم بیرون تو اشپزخونه یچیزی بخورم گشنم بود...
نشستم یه غذایی خوردمو دوباره رفتم تو اتاقم...
(اتفاق خاصی نمیوفته دیگ🗿)
پرش زمانی به فردا:
ا/ت ویو:
صبح بلند شدمو رفتم دست و صورتمو شستم لباس خدمتکاریمو پوشیدمو رفتم بیرون
_صب بخیر اجوما
@صب تو ام بخیر دخترم
_اممم خب من باید چی کار کنم
@بیا برو ظرفارو بچین سر میز
_اوهوم
ظرفارو از اجوما گرفتمو چیدم رو میز که جونگ کوک از پله ها اومد پایین
_صب بخیر ا..ارباب
+اوهوم
وای این باز چشهههه؟
رفتم تو اشپزخونه پیش اجوما کمکش کردم برای ظهر ناهار رو درست کنیم
کوک ویو:
صبونم تموم شد....اماده شدم برم شرکت محموله هارو چک کنم..
+اجوما من رفتم
@خدانگهدار ارباب
_خدافظ(اروم)
+خدافظ
سوار ماشین شدمو بعد ۳۰ مین رسیدم
رفتم داخل و محموله هارو چک کردم..نه خداروشکر همه چی سر جاشه
+من میرم تو اتاق کارم(روبه بادیگاردا)
رفتم نشستم که در اتاق زده شد
+هوفففف بیا تو
#ارباب این یه پاکتع برای شما
+بزارش اینجا(سرد)
رفتم در پاکتو باز کردم...داخل مث اینکه یه چن تا عکس بود....وقتی عکسارو دیدم خشکم زد...روح از سرم پرید...
شرایط پارت بعد
⁵⁰like
⁵⁰coment
+(پوزخند)
سریع رفتم داخل تو اتاقم....
_یا خدا این دیوونس چی کار کنممممم منم نکشههه
_نه بابا میخواست بکشه که همون اولش مکشت نه؟
_هینننننن شاید دنبال یه موقعیت خوبه
وایییییی خدایااا روانی شدم چی دارم میگم بیخیالش حالا فعلا نه؟ای واییییییی
رفتم بیرون تو اشپزخونه یچیزی بخورم گشنم بود...
نشستم یه غذایی خوردمو دوباره رفتم تو اتاقم...
(اتفاق خاصی نمیوفته دیگ🗿)
پرش زمانی به فردا:
ا/ت ویو:
صبح بلند شدمو رفتم دست و صورتمو شستم لباس خدمتکاریمو پوشیدمو رفتم بیرون
_صب بخیر اجوما
@صب تو ام بخیر دخترم
_اممم خب من باید چی کار کنم
@بیا برو ظرفارو بچین سر میز
_اوهوم
ظرفارو از اجوما گرفتمو چیدم رو میز که جونگ کوک از پله ها اومد پایین
_صب بخیر ا..ارباب
+اوهوم
وای این باز چشهههه؟
رفتم تو اشپزخونه پیش اجوما کمکش کردم برای ظهر ناهار رو درست کنیم
کوک ویو:
صبونم تموم شد....اماده شدم برم شرکت محموله هارو چک کنم..
+اجوما من رفتم
@خدانگهدار ارباب
_خدافظ(اروم)
+خدافظ
سوار ماشین شدمو بعد ۳۰ مین رسیدم
رفتم داخل و محموله هارو چک کردم..نه خداروشکر همه چی سر جاشه
+من میرم تو اتاق کارم(روبه بادیگاردا)
رفتم نشستم که در اتاق زده شد
+هوفففف بیا تو
#ارباب این یه پاکتع برای شما
+بزارش اینجا(سرد)
رفتم در پاکتو باز کردم...داخل مث اینکه یه چن تا عکس بود....وقتی عکسارو دیدم خشکم زد...روح از سرم پرید...
شرایط پارت بعد
⁵⁰like
⁵⁰coment
۲۷.۵k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.