(:Gone:) Part21

(ا/ت ویو)
یهو از خواب بلند شدم ولی صدایی ازم درنیومد خواب خیلی بدی دیده بودم که دیدم کوک چشماش بسته بود گف
+ : خوبی خواب دیدی ؟(خوابالو)
- : اوهوم خواب خیلی بدی دیدم
دستاشو باز کرد که رفتم توی بغلش که یه دفعه صدای پیام از گوشیم بلند شد
از بغل کوک بیرون اومدم نگاکردم از طرف دانشگاه بود بازش کردم که دیدم قبول شدم با خوشحالی یک جیغی کشیدم که با قرار گرفتن دستی رو ی دهنم جیغم نصفه موند کوک دستشو گذاشته بود😂
+ : ساعت چنده؟
- : 6 صبح
+ : خب اخه عقل کل بگیر بخواب کله سحر بیدارشدی منم از خواب بیخواب کردی
- : نمیدونی چیشده
+ : چیشده!؟( تازه چشماشو باز میکنه تا الان کل مکالماتشون کوک چشماش بسته بود)
- : قبول شدمممممم
+ : آفرین مبارکه حالا بخواب
- : نه دیگه پاشو خوابم نمیبره
+ : خو پس بزار من بخوابم
- : باشه خوب بخوابی بانی
بعد رفتم پایین واسه خودم پنکیک درست کردم نشستم به خوردن که دیدم یکی ناشناس بهم پیام داد نوشته بود اگه تا فردا کوک رو ول نکنم باید با کارم خدافظی کنم آخه کیه رفتم بالا
- : کوکککککککک(داد)
+ : هوممممم
- : پاشو پاشو
که کوک بلند شد نشست بهش نشون دادم
+ : هه این ساناست ولش کن داره چرتوپرت میگه اهمیت نده و به حرفش گوش نکن هیچ غلطی نمیتونه بکنه
- : باشه
+ : اوممم چه بوی خوبی گشنم شد
- : .....................