ادامه پارت صدونه

#ادامه پارت صدونه
اینا همش درست ولی اخرش چی
- چی بگم رهام ...
رهام : توجه محبت اینا چیزی ازت کم نمی کنه می کنه اون چی تا حالا ناراحتت کرده
- برام مهم نیست رهام منکه گفتم نمی تونم بهش حسی داشته باشم هر چند بهترین مرد رو زمین باشه به کسی که قول داده باهمون ازدواج کنه
- این کارو می کنم
برگشتم وامیر علی رو نگاه کردم روشو برگر وند ودراتاقش رو محکم بست صدای خورد شدن چیزی اومد رهام دلخور نگام کرد وگفت : فکر نمی کردم انقدر سنگ دل باشی
رفت ومنو با یه دنیا سوال ونگرانی تنها گذشت
دیدگاه ها (۵)

#پارت صد وده نازنین :باورم نمی شدولی از طرفی هم خوشحال بودم ...

#پارت صدو یازده امیر علی :به محض رسیدن به خونه آرمان دویید ت...

#پارت صد ونه نازنین : خیلی ترسیده بودم حاجیه دیگه فقط خودشون...

#پارت صد وهشت امیر علی :سخت بود برام ولی تحمل می کردم تا اون...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

وانشات اینوماکی//پارت ۳

رمان چرا به من نمی پیوندی؟بهش خندیدم بعدم همونجا موندم لباس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط